سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که در حال جستجوی دانش مرگش در رسد، در حالی خدا را ملاقات می کند که میان او و پیامبران جز درجه پیامبری فاصله ای نباشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نقد و بررسی تصوف و صوفیگری
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها

محاکمه تصوف!


قسمت اول


صوفیه پاسخ دهد!!!


سخنم با متصوفه ....


1) اصلا این واژه صوفی را از کجا آورده اید؟ کجای اسلام به صوفیه اشاره کرده است و آن را بر حق دانسته است؟


اگر هم بگویند که این واژه از کلمه « SOPH » یونانی گرفته شده و به معنای حکمت دانش است در جواب باید گفت که سین یونانی « سیکما » در همه جا « سین » ترجمه شده نه « صاد » یعنی علی القاعده « سوفی » باید تر جمه می شد نه « صوفی ».


اگر هم بگویند که از اصحاب صفه گرفته شده باید در جواب گفت که این قضیه ی فقر آنها توسط پیامبر حل شد و پیامبر با تدابیری که داشت آنان را از فقر و نداری نجات داد و ماجرا خاتمه یافت.


تازه شما متصوفه، چه سند و مدرکی از این مطلب که از اصحاب صفه گرفته شده اید در دست دارید؟


در ضمن، اگر از صُفّه مشتق شده بود، باید « صُفّی » می شد نه صوفی.


اگر هم بگوئید که از صوف به معنای پشم گرفته شده (چراکه صوفیان اولیّه لباسهای پشمینه می پو شیدند)، در این صورت مصداق روایات صریح شیعه در مورد مخالفت با صوفیه قرار می گیرید، چراکه در روایاتی که در مسئله باطل بودن تصوف در منابع شیعی موجود است از همین تعبیر یعنی « صوف » به معنای پشم استفاده شده که در این صورت باز هم متهم می شوید به بطلان تصوف. (به مطلب تصوف در نگاه روایات در همین وب مراجعه کنید)


2) اگر عامل پیدایش تصوف (بنا برقول متصوفه) مبارزه ی مومنان دلسوخته با مادیگری و تجمل گرایی در اسلام و مسلمانان است


الف : پس چرا اهل بیت (علیهم السلام)، که دلسوخته ترین انسانها بودند آن را همراهی نکردند؟ بلکه برعکس، اهل بیت (علیهم السلام)، سردمداران این جریان را طرد نمودند؟


ب : این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری؟ سفیان ثوری؟ یا ابو هاشم کوفی؟


بدیهی است و تاریخ هم شهادت می دهد که اینان در زمان خود اهل بیت (علیهم السلام) زندگی می کردند و امثال ابو هاشم کوفی از تجار و سرمایه داران زمان خود بوده و همچنین رابطه خوبی با حکومت و دربار داشتند با این حال اهل بیت (علیهم السلام) با اینها به شدّت مخالف بودند. امام صادق (علیه السلام) در مورد ابو هاشم کوفی فرمودند : وی عقیده فاسدی دارد که مذهبی را برای عقیده فاسدش درست کرد .


ج : و اگر قررا بود از این جریان، زهد اسلامی شکل گیرد، چرا از کمیل و عمّار خبری نیست؟ کمیل و عماری که نمونه زهد اسلامی در اسلام شناخته می شوند. چرا جای دور برویم؟ امام علی (علیه السلام) که اسوه زهد و پارسایی است.


چطور می شود شخصی مانند ابوهاشم کوفی که از سرمایه داران زمان خودش بوده، داعیه ی زهد و پارسایی داشته باشد.


مطمئنا این قضیه را بنی ساعده دوم باید نامید چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده توانستند ولایت و زعامت را از اهل بیت (علیهم السلام) بگیرند؛ ولی در مقابل معنویّت ائمه (علیهم السلام) ماندند و نتوانستند کاری کنند. از این رو ، بهترین کار، ساخت جریان و شخصیتهایی بود که بتوان آنها را جایگزین اهل بیت (علیهم السلام) کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیّت مردم از آن، با حکومت های وقت کاری نداشته باشد؛ یعنی اسلام منهای سیاست.


البته به دلیل آشنایی مسلمانان با سایر ادیان و فرقه های وقت و به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی، نقش سایر آیین ها را در تأسیس این مسلک نمی توان نادیده گرفت.


« آسین پالاسیوس » از شرق شناسان و عرفان شناسان یونانی، منشأ تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نو افلاطونی اسکندریه می داند.


(عقل و وحی در اسلام/ص111)


3) اصلا چرا صوفیه اینقدر از سوی اهل بیت عصمت و طهارت مورد مخالفت قرار گرفته؟ حتما یک انحراف بزرگی بوده که اینچنین در روایات ما مورد مخالفت قرار گرفته که حتی در مورد صوفیه پیامبر اکرم (ص) هم به اصحابشان هشدار دادند و آنها را برحذر داشتند.


تازه چرا اینقدر از سوی علمای شیعه چه در بیاناتشان و چه در کتب و چه در آثارشان مورد انتقاد و مخالفت قرار گرفته اند؟


خطر تصوف، تبدیل شدن شیعه به یک اسلام خمار و معتاد است چون تصوف تخدیر شیعه است. چراکه فرهنگ و مبانی اصیل اسلامی شیعی از جمله تبرّی، تولّی و جهاد و شهادت و انتظار که نمونه هایی ار مبانی عمیق شیعه است را از بین برده و مبانی ای بیهوده و خمار آلود و تخدیر کننده را جایگزین کرده و اسلام همیشه زنده را تبدیل به یک اسلام رهبانی کرده.


4) کجای اسلام می گوید که کسی که می خواهد مسلمان شود، برای تشرف به اسلام باید غسل اسلام و دیگر غسلهایی که متصوفه آن را به عنوان آداب صوفیه معرفی کرده انجام دهد؟


« غسل اسلام » گنابادی ها ، از غسل تعمید مسیحی ها اخذ شده است)


5) کجای اسلام می گوید برای تشرف به اسلام از پارچه سفید و 3 کیلو نبات و جوز هندی سپردن و انگشتر و سکه برای تشرف به اسلام آن هم با آداب مخصوص خودش استفاده کرد؟


« تشرّف » را از آئین میترا گرفتند. ( آئین میترا همان مهر پرستی ایران باستان است.میترا یعنی خورشید)


(آئین میترا/ص27)


6) کجای اسلام می گوید که در هنگام عبادت، صورت مرشد را باید در ذهن تصور کرد و او را در نظر گرفت؟ و اگر تصور نکند عبادتش باطل است و صحت عبادت متوقف بر اجازه قطب است؟


عین قول صوفی ها در مورد ذکر ، در آئین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد.


7) کجای اسلام می گوید که عُشریه دهید؟ یعنی یک دهم، که به جای خمس که یک پنجم است قرار گرفته؟ « عُشریه » نیز که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس و زکات است، از آئین مسیحیت و یهود اخذ شده است.


(انجیل متی/باب23/ش23)


8) کجای اسلام دستور داده که خانقاه بسازید و برای عبادت و ذکر و دعا به جایی به نام خانقاه بروید. در روایات ما چه از سوی پیغمبر اکرم و چه از سوی خاندان عصمت (علیهم السلام) هر چه دیده می شود امر به رفتن به مسجد و ساختن مساجد است نه خانقاه . این را از کجا آورده اید؟


در روایت دارد که خودداری از رفتن به مسجد « نفاق » است. (کنز العمال ص570) . ظاهرا صوفیان یکی از بارزترین مصداق منافقین زمانه هستند.


چرا خانه های خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزیده اید؟ و چرا در بین صفوف مسلمانان تفرقه ایجاد می کنید؟ (اعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرّقوا)


9) چرا در مقابل ولایت اهل بیت عصمت طهارت (علیهم السلام)، ولایت اقطاب صوفیه را مطرح کردید تا ولایت و علم ائمه (علیهم السلام) را تحت شعاع این جریان قراردهید. این حرکت شوم، بدعت در اصول دین است که از سوی متصوفه وارد در دین اسلام شده است.


10) کجای اسلام دستور داده که صاحب منصب ولایت الهی، از شریعت مرتفع می شود و دیگر احتیاجی نیست به احکام الهی عمل کند و خود را مکلف به تکالیف الهی بداند. این عین بدعت در دین است که متصوفه درست کرده اند.


ما حتی در یک جا سراغ نداریم که پیغمبر اکرم و یا امامان معصوم خود را بی نیاز از شرع دانسته باشند و خود را مکلف ندانند بلکه تا آخرین لحظات عمر شریفشان پایبند به دین و عمل به دستورات الهی بودند. ولی در مورد اقطاب متصوفه مشاهده می شود که خود را بی نیاز از شرع می بینند و خود را به منزله فناء فی الله در میابند.


11) کجای اسلام به قطب اشاره کرده و گفته که قطب باید ولی انسان باشد؟ بلکه منصب ولایت را فقط مختص خدا و پیغمبر و اولی الامر (امامان معصوم) و کسانی که از سوی امامان معصوم انتخاب شده اند، می داند، نه اقطاب دست ساز و همچنین کجا به صوفی اشاره کرده و گفته که یک مسلم باید صوفی باشد؟ حتی یک نمونه در قرآن و روایات دیده نمی شود که اشاره به صوفی بودن یک مسلمان و مومن کرده باشد بلکه فقط، تعبیر به مسلم، مومن، متقی و یا محبّ و .... نموده است.


12) چرا سران صوفیه خود را به جای ائمه اطهار (علیهم السلام) مطرح کردند و ولایت اقطاب را جایگزین ولایت اهل بیت (علیهم السلام) نمودند؟ مثلا جنید بغدادی می گوید : شما دانش خود را از سلسله مردگان (یعنی پیغمبر اکرم و امامان معصوم) فرا می گیرید؛ در حالی که ما معارف خود را از حضرت حق فرا می گیریم که همیشه زنده است و نخواهد مرد. (فتوحات مکیه ابن عربی/ج1/ص31).


آیا این توهین به وحی نیست. وحی ای که از نظر اسلام تا روز قیامت جاری است و هیچ وقت نسخ نمی شود ولی سران صوفیه به راحتی مقام ولایت ائمه و سیره ائمه را زیر پا گذاشته و همگان را به سوی خود می خوانند.


13) چگونه می توان ولایت در نزد تصوف را همانند ولایت در نزد تشیع دانست درحالی که امامان معصوم هیچ ولایتی را در برابر ولایت خود جایز نمی دانستند چراکه خود ائمه فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود. (تفسیر صافی/ص43). یعنی هیچ ولایتی مورد قبول نیست مگر ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام).


ولی سران صوفیه با اینکه سنی مسلک بوده اند خود را هم سان با ولایت ائمه می دانند و ولایت اقطاب را در برابر ولایت ائمه معصومین درست کردند.


14) چگونه مقام قطب با مقام امام معصوم را یکی می دانید و آن را جایگزین مقام امامت کرده اید در حالی که اقطاب صوفیه هیچ گونه اجازه ای از سوی امامان معصوم برای ولایت ندارند بلکه مورد مخالفت ائمه هم قرار گرفته اند؟


اصلا مگر می شود که رسیدن به مقام ولایت برای هر کسی ممکن باشد چراکه هرجا نگاه می کنیم یک شخصی ادعای قطبیت می کند و با شخص دیگر در جنگ و دعوا است. مگر در مقام ولایت، مسابقه است که هر کسی که دوست داشت، ادعای قطبیت کند و خود را ولی خدا بنامد.


ادامه در قسمت دوم ...




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:58 عصر     |     () نظر