محاکمه تصوف!
قسمت دوم
صوفیه پاسخ دهد!!!
سخنم با متصوفه ....
15) چگونه می توان هم امیرالمومنین علی (علیه السلام) را قبول داشت و هم خلفاء سه گانه که حق ولایت را از علی (علیه السلام) غصب کردند و به دشمنی با حضرت علی (علیه السلام) پرداختند. ما در روایات، بسیار می بینیم که ائمه دستور به لعن خلفاء داده اند. (همین زیارت عاشورا نمونه بارز دستور به لعن). حتی خود امیر المومنین (علیه السلام) در مدت خلافت خلفای سه گانه، به تظلّم و به دفاع از حق ولایت که توسط پیغمبر اکرم (ص) از سوی خدا به وی داده شده بود می پرداختند و بسیار استدلال می نمودند و این مسئله تا امام زمان (عج) ادامه داشته و ائمه اطهار، مخالفت خود را با غاصبین مقام ولایت ابراز می نمودند. چطور می شود که هم با علی (علیه السلام) دوست بود هم با دشمن علی (علیه السلام)؟ (شکی در عداوت خلفاء سه گانه با علی (علیه السلام) نیست). با همه این احوالات، سران صوفیه، کسی را که خلفاء را، دشمن بدارد، صوفی نمی دانند و حکم به رافضی بودنش می کنند. (ر : اشکالات اساسی گنابادیه در همین وب)
16) کدام یک از پیغمبران و امامان معصوم خود را خدا قلمداد کرده اند که بزرگان صوفیه خود را خدا می خوانند؟ مثل « انا الحق » منصور حلاج و « سبحانی ما اعظم شأنی » بایزید بسطامی و .... . این شطحیات را از کجا آورده اید؟ این کلمات کفر آمیز را از کجا آورده اید؟ هیچ کدام از ائمه اطهار از این تعبیرات به کار نبرده اند که شما می گوئید..
17) کجای قرآن و کدام یک از پیغمبران و امامان معصوم به دفاع از شیطان پرداخته اند و ابلیس را الگوی وحدانیت قلمداد کرده اند؟ اصلا یکی از دلایل ارسال پیامبران و امامان این است که انسان را از شر شیطان نجات دهند و وی را از ابلیس برحذر دارند. مگر ممکن است، شیطانی که دشمن قسم خورده انسان است الگوی انسان شود؟
18) در کدام یک از مبانی دینی، نسخ شریعت را مشاهده می کنید که برای یک صوفی سه مرحله قرار داده اید و در سومین مرحله که همان مرحله حقیقت است، وی را بی نیاز از شریعت می دانید؟ این بدعتی است که از مسیحیت فعلی وارد دین کرده اید.
کدام یک از جانشینان الهی اعم از پیامبران و امامان خود را بی نیاز از شریعت دانسته اند؟ مولوی از جمله کسانی است که شریعت را نسخ می کند . وی در مقدمه دفتر پنجم مثنوی معنوی به این بحث پرداخته است.
19) این سماع را از کجا آوردید و داخل در دین کردید؟ که حتی بزرگان صوفیه از جمله مولوی، سماع را نماز داعی به محبت حق نامیده اند. این بدعت، بسی نابخشودنی است. (به قسمت دیدگاه های صوفیه در مورد سماع در همین وب رجوع شود)
20) یک سوال بسیار مهم :
یک صوفی، بالاخره باید به کدام فرقه ایمان داشته باشد؟ این همه فرقه صوفیه وجود دارد که هر کدام داعیه انا الحق می زنند و دیگری را رد می کنند. آخر کدام یک از فرقه های صوفیه بر حقند؟ گنابادیه؟ ذهبیه؟ خاکساریه؟ اویسیه؟ مونس علیشاهی؟ قادریه؟ کبرویه؟ ملامتیه؟ صفی علیشاهی؟ کوثر علیشاهی؟ نقشبندیه؟ کدام یک طریقت درست را داراست؟
21) کجای اسلام دستور داده که مسلمانان و مومنان، با خرقه پوشی و ریاضت های طولانی که از آداب هندوهاست و کشکول به دست و تبرزین به دوش، پرسه زدن در کوچه و خیابان که از آئین برهمایی است، به کمال می رسند؟ چرا اینها را داخل در دین نمودید؟
22) آیا با کارهای خارق العاده که از سوی صوفیان برای جذب مردم و فریب دادن عوام استفاده می کنند، می توان حقانیت یک مذهب را اثبات کرد؟ مگر مرتاض های هندی چه می کنند؟ تازه آنها تبهّر بیشتری در این کارها دارند ولی آیا می توان گفت که اینها بر حقند؟ آیا اسلام، این امور را جزء مسائل ضروری و لازم یک مسلمان معرفی نموده است؟
23) آیا این کرامت تراشی ها و داستان سازی های بیهوده و دروغ را می توان باور کرد؟ که حتی بعضی از آنها را نمی توان در حیطه عقل گنجاند و بعضی دیگر را از امامان معصوم و اولیاء الهی و پیغمبران دزدیده اید و برای بزرگان خود نقل کرده اند. از این جور داستانهای دروغین در کتاب تذکره الاولیاء نیشابوری به وفور دیده می شود. (به قسمت کرامت تراشی های متصوفه رجوع نمائید)
24) کدام یک از اقطاب فعلی فرقه های صوفیه قطب العارفین و ولی خدا است؟ آخر نمی شود که چند ولی خدا در یک زمان منصب ولایت را بر عهده داشته باشند. کدام یک بر طریقت حق هستند؟
25) یک سوال از فرقه های نعمت اللهی از جمله : گنابادیه، صفی علیشاهی، مونس علیشاهی (نوربخشیه)، ذهبیه و ... :
اگر سلسله سند خود را به معروف کرخی برسانید چند اشکال بوجود می آید :
1. معروف کرخی زودتر از امام (علیه السلام) از دنیا رفته است؛ یعنی امام رضا (علیه السلام) در سال 202 و معروف در سال 200 فوت شده است و چطور می شود که کسی بعد از امام (علیه السلام) قطب باشد و خودش زودتر از امام از دنیا برود.
2. اگر معروف قطب باشد، چگونه می توان پذیرفت که در یک زمان با وجود امام (علیه السلام)، قطب دیگری باشد.
3. اگر بر فرض قبول کنیم که معروف کرخی بعد از امام (علیه السلام) هم بوده است، پس تکلیف امام جواد (علیه السلام) و هادی (علیه السلام) و عسکری (علیه السلام) چه می شود؟
برخی در جواب این اشکال می گویند : از اینجا به بعد، امامت به دو دسته تقسیم میشود: 1) امامت طریقت 2) امامت شریعت
یعنی از امام رضا (علیه السلام) به بعد، ائمه فقط امام شریعت بوده اند و کارشان بیان احکام شرعی بوده است و امامت طریقت و عرفان و اخلاق، به معروف کرخی و اقطاب بعد از او رسیده است.
یک سوال : این تقسیم بندی در مورد امامت ائمه را از کجا آورده اید؟ و همچنین اگر آنها را به عنوان امامان شریعت قبول دارید، آنها بسیار مخالفت کرده اند با صوفیه و این همه روایت در مذمومیت تصوف از آنها نقل شده؟
4. در جواب این اشکال آقایان عدول کرده اند و گفته اند که : معروف کرخی شیخ مُجاز بوده و قطب نبوده است.
حال این سوال پیش می آید که :
اگر معروف کرخی شیخ بوده، پس چرا سلسله خود را به امام رضا (علیه السلام) می رسانید و به امام زمان (عج) نمی رسانید؟
همچنین اگر معروف کرخی شیخ است، چطور یک شیخِ مُجاز می تواند قطب مشخص کند و "سری سقطی" را به قطبیت برگزیند و اگر "سری سقطی" قطب نیست، چگونه می تواند جنید بغدادی را به قطبیت معرفی کند؟
از این گذشته، در زمان حیات امام(علیه السلام) چگونه می توان پذیرفت که معروف کرخی به "سری سقطی" حکم بدهد؟
26) چرا فرقه های نعمت اللهی، دم از تشیع خود می زنند با اینکه سر سلسله های آنها سنی مذهب بوده اند؟ همین جنید بغدادی که به ادعای همه علمای سنّی از اهل سنّت است، از طرف امام قطب می شود! و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده است.!!
البته بزرگان صوفیه به دوطریق این مشکل را توجیه نموده اند :
الف : « تقیه ». مدعی شده اند اینها در تمام طول عمر تقیه می کرده اند.
ب : گفتند اول سنّی بوده اند بعد شیعه شده اند.
سوال : مگر می شود انسان در تمام عمر تقیه کند؟ خود اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) اینگونه نبودند و این مقدار تقیه نداشته اند. در حالی که سر سلسله های تصوف که صوفیان آنها را توجیه کرده و برای آنها تقیه ساخته اند از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند و به دفاع از خلفای سه گانه پرداخته اند.
تازه اگر بگوئیم تقیه، پس چرا بسیاری از علمای شیعه آن زمانها تقیه نداشته اند و تشیع خودشان را اظهار می کردند؟
27) چقدر در بین صوفیه از همان اول تا به الآن، ادعای قطبیت بوده است ؟ مگر یک شخص بر حق نیست ؟ پس چرا هر کس که دلش می خواست ادعای قطبیت می کند و فرقه ای تشکیل می دهد؟
28) چرا بعضی از صوفیان همانند هندوها و بودیسم ها قائل به تناسخ و حلول هستند که از نظر دین اسلام باطل و مردود می باشد؟
29) چرا از نام عرفان سوء استفاده نموده اید و مبانی منحرف خود را با نام عرفان به مردم تزریق می کنید؟ عرفان ناب حقیقی در نزد اهل بیت عصمت و طهارت است که متاسفانه مهجور مانده و متصوفه از این اصطلاح برای منافع خودشان بهره برده اند. عرفان در نزد شیعه طبق یک چهارچوب خاص است ولی در متصوفه هیچ چهارچوب خاص و محدودیتی ندارد. (به تفاوت عرفان و تصوف در همین وب مراجعه نمائید)
30) یکی از شعار هایی که متصوفه سر می دهد و از آن دم میزند، « صلح کل » است. یعنی صوفیان معتقدند، با تمام مذاهب و ادیان سر سازگاری باید داشت . یه چیزی شبیه به پلورالیسم دینی که یقینا همین است و این به دلیل ضعیف بودن شاخصه تولّی و تبرّی در تصوف است ، لذا متصوفه با توجه به شرایط زمانی و مکانی شکل می گیرد و تغییر و تبدل دارد که این گونه تفکر انحرافی را در اشعار شاه نعمت الله ولی و مولوی می توان یافت. مثلا شاه نعمت الله ولی در دیوان خود می گوید :
رافضی کیست دشمن بوبکر خارجی کیست دشمن علی
این مختصری از محاکمه فرقه رنگ و نیرنگ صوفیه بود که انشاء الله در آینده بیشتر به این مسائل پرداخته می شود.
دوست گرامی :
خطر تصوف، تبدیل شدن شیعه به یک اسلام خمار و معتاد است چون تصوف تخدیر شیعه است. چراکه فرهنگ و مبانی اصیل اسلامی شیعی از جمله تبرّی، تولّی و جهاد و شهادت و انتظار که نمونه هایی ار مبانی عمیق شیعه است را از بین برده و مبانی ای بیهوده و خمار آلود و تخدیر کننده را جایگزین کرده و اسلام همیشه زنده را تبدیل به یک اسلام رهبانی کرده.
کلمات کلیدی: