سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از نابردباری بپرهیز که دوستان را می رَماند . [امام علی علیه السلام]
نقد و بررسی تصوف و صوفیگری
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها

تفاوت عرفان و تصوف



کلمه عارف و عرفان در روایات شیعه بسیار وارد شده است و چون مخالفت با صوفیه اوج گرفت، از اوائل قرن چهارم لفظ عارف را به جای صوفی برای خود قرار دادند.


شهید مطهری (ره) در بحثی راجع به اینکه اصطلاح عارف از چه زمانی باب شد، در کتاب علوم اسلامی می گویند :


قدر مسلم این است که اصطلاح عارف در قرن سوم به بعد شیوع پیدا کرده است.


حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند : « العارفُ مَن عَرَفَ نفسَه فَأعتَقَها و نَزَّهَها عَن کُلِّ ما یبعدها »


(عیون الحکم و المواعظ/ص53)


«عارف کسی است که نفسش را شناخت و آن را آزاد کرد و از هرچه او را از غیر خدا دور می کند پاکش کرد » به قول شاعر :


غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                   ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است


پیامبر اکرم (ص) فرمودند : « من عَرَفَ نفسَه و فقد عَرَفَ ربَّه »


(عیون الحکم /ص452)


این تعریف دینی است که برای عرفان چهارچوب ارائه می دهد؛ درحالیکه راه و روش تصوف فرق می کند.


نگاه به روایات و آیات نشان می دهد که مهم ترین راه در مسیر عرفان ، معرفت نفس است. در تصوف، اول عمل است و معمولا بدون علم؛ یعنی فورا به یک صوفی ذکر یا دستور عملی می دهند و او را تا آخر عمر به همین شکل سیر می دهند اما در عرفان شیعی، قدم اول معرفت نفس است یعنی اول علم و بعد عمل.


ابوعلی سینا در اینباره می گوید :


عارف حق را (خدا را ) می خواهد؛ نه برای چیزی غیر حق، و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیح نمی دهد و عبادتش تنها به جهت این است که او شایسته عبادت است.


(الاشارات/باب مقامات العارفین)


حضرت آیت الله حائری شیرازی در تفاوت عرفان و تصوف می فرمایند : تصوف، یعنی حالات بدون رعایت حدود الهی و خالی از جان، اما عرفان حال را کنترل می کند و فرد نباید بنده حال باشد بلکه باید بنده تکلیف و چهارچوب باشد. اگر کار و حالات در دستور و چهارچوب های شرعی باشد، می شود عرفان و اگر خودرأی و هرچه حال اقتضا کرد باشد، می شود درویشی.


 


عجیب ترین نکته این است که : صوفیان سعی دارند کسانی را عارف و از اولیای خدا معرفی کنند که حتی ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نیز قبول ندارند. در حالی که شرط کمال انسانی و معرفت نفس، قبول و اقرار به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است. عبادت بی علی و آل علی (علیهم السلام) عبادت بی روح است.


 


اصالت احکام دین و وسیله دستیابی به حکمت عبادات، به اهل بیت (علیهم السلام) بستگی دارد؛ چنانکه امام رضا (علیه السلام) می فرمایند :


« دوستی و محبت محمد و آل محمد (علیهم السلام) و تسلیم و انقیاد فرامین آن را، با اتّکا بر عبادات وامگذارید و رها مکنید، زیرا هیچ یک از این دو (عبادت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) ) بدون دیگری مقبول و پذیرفته نمی شود.


(بحارالانوار/جلد75/ص348)


امام باقر (علیه السلام) درتفسیر آیه « و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله » مائده 5 / می فرمایند : (دلیل نابودی عمل کفر ورزیدن به ولایت علی (علیه السلام) است.


(تفسیر نورالثقلین/ج1/ص595)


حتی شریک قائل شدن به ولایت علی (علیه السلام) نیز باعث حبط و نابودی اعمال می شود؛ چنانکه در تفسیر آیه « لئن أشرکت لیحبطن عملک » زمر 65 /« اگر به خدا شرک بیاوری ، عملت را محو و نابود می گرداند » فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود.


(تفسیر صافی/ص43)


وقتی از امام صادق (علیه السلام) درباره عمل صالح در آیه « فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا » پرسیدند، فرمودند : مراد از عمل صالح، معرفت به ائمه است و مقصود از اینکه کسی را شریک پروردگار نکنید، تسلیم به ولایت امیرمومنان علی (علیه السلام) می باشد یعنی نباید کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نیز نمی باشد، با آن حضرت شریک کند.


(نورالثقلین/ج3/ص318)


موضوع ولایت و اقرار به آن و خلوص در اعتقاد به آن، به قدری اهمیت دارد که امام صادق می فرمایند: ولایت و دوستی من نسبت به علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، برایم محبوب تر از ولادت من از او است؛ چون ولادت از او فضیلت است؛ اما ولایت او فریضه و واجب است.


(بحارالانوار/ج39/ص299)


پس ملاک در عرفان شیعی « ولایت » است و عرفان شیعی با معرفت نفس شروع می شود و معرفت نفس جز با « ولایت اهل بیت (علیهم السلام) » امکان پذیر نیست.


در پایان این قسمت، نظر امام خمینی (ره) و برخی دیگر از عرفای بزرگ شیعه را در مورد تصوف بیان نموده و ابیاتی نیز از حافظ (صوفی ستیز ) ارائه می نمایم.


حضرت امام (ره) در مورد حکیم و عارف می فرمایند : آن که خود را مرشد و هادی خلایق می داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته اصطلاحات این دو دسته (عارف و حکیم) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ « مجذوب علیشاه » یا « محبوب علیشاه » حال جذبه و حب دست می دهد.


امام (ره) در ادامه بیان خود می فرماید : ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله، گاهی خودش هم بازی خورده، خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات، پیوند شده، یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سرّ شریعت دانسته؛ بلکه وقاحت را گاهی از حدّ گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته، این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است.


(شرح چهل حدیث/حدیث چهارم/باب کبر/ص91/موسسه تنظیم و نشر آثار امام/چاپ عروج)


ایشان در دیوان اشعار خود می فرمایند :


خار راه منی ای شیخ ز گلزار برو                  از سر راه من ای رند تبهکار برو


تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه       از بر روی من ای صوفی غدار برو


ای قلندر منش، ای باده به کف خرقه بدوش   خرقه شرک تهی کرده و بگذار و برو


(دیوان امام خمینی/ص173)


علامه طباطبائی (ره) می فرمایند :


صوفیه برای سیر و سلوک، آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههای جدیدی را پیوسته به آن افزودند و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایی رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترک کردند و در نهایت به تکدی گری و استعمال بنگ و افیون روی آوردند. این حالت آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده می شود.


(تفسیر المیزان/ج5/ص282)


در همین زمینه حافظ شیرازی که از مخالفان صوفیه است و صوفی ها سعی دارند او را از خودشان بخوانند می گوید :


خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم                           شطح و طامات به بازار خرافات بریم


(دیوان حافظ ص373)



بوی یکرنگی از این قوم نمی آید خیز                        دلق آلوده صوفی به میِ ناب بشوی


(دیوان حافظ ص485)



ساقی بیار آبی از چشمه خرابات                            تا خرقه ها بشوئیم از عجب خانقاهی


(دیوان حافظ ص489)



صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی                          زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد


(دیوان حافظ ص111)



خدا را کم نشین با خرقه پوشان                              رخ از رندان بی سامان مپوشان


(دیوان حافظ ص386)



صوفی شهر بین که چون لقمه ی شبهه می خورد      پاردمش درازباد آن حیوان خوش علف


(دیوان حافظ ص296)



صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد                            بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد


(دیوان حافظ ص133)



کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل                      بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید


(دیوان حافظ ص242)



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:1 عصر     |     () نظر