سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه مایه عبرت گرفتن است و از لغزش ایمن می سازد و پشت گرمی می آورد . [امام علی علیه السلام]
نقد و بررسی تصوف و صوفیگری
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها

نظر مقام معظم رهبری


حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله)


در مورد صوفیگری


استفتاء :


آیا شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟


ج : جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (علیهم السلام) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند


(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 1/ص20)


 


استفتاء :


برخی از مدعیان عرفان با گرایش به صوفیگری اعتقاداتی را ترویج می کنند که نهی جوانان از ازدواج، مناجات کردن اطرافیان با آنها و طرح مسئله شریعت و طریقت از جمله آنهاست. آیا این افکار قابل قبول است و شرکت در مجالس این چنین افرادی چه صورت دارد؟


ج: افکار مذکور صحیح نیست و ترویج باطل جایز نمی باشد.


(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد5/ص29)


 


استفتاء :


حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟


ج: موارد مختلف است و راه نجات و رستگاری، پیروی از طریقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که مراجع بزرگوار تقلید، مبین آن هستند، می باشند.


(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص101)


 


استفتاء :


اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمی بینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمی توانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی می باشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟


ج: در هر صورت، مخاطب قرار دادن غیر خدا در قرائت نماز و دعا مبطل نماز است و این عقیده ی فاسدی است.


(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص103)


 


استفتاء :


فرقه ای وجود دارد که خود را « علی اللهی » می نامند، یعنی امیر المومنین علی بن ابیطالب را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت، به جای نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟


ج: اگر اعتقاد داشته باشند که امیر المونین علی بن ابیطالب علی (علیه السلام) خدا است، حکم آنها مانند غیر مسلمانهایی است که اهل کتاب نباشند، یعنی کافر و نجس می باشند. و کمک به ترویج این عقیده فاسد حرام است.


(اجوبه الاستفتائات/چاپ الهدی-1384/ص68)



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:35 عصر     |     () نظر

دیدگاه آیت الله مرعشی نجفی (ره)


در مورد تصوف



آیت الله مرعشی نجفی رضوان الله علیه در تعلیقشان بر کتاب « إحقاق الحق » فرموده اند :


به نظر اینجانب، مصیبت صوفیه بر اسلام از بزرگترین مصائبی است که ارکان اسلام را ویران کرده و به بنیان آن خلل وارد نموده است و آن را درهم شکسته است.


بعد از فحص زیاد و جستجو در لابلای سخنان صوفیه و ملاقات با رؤسای فرقه های مختلف آن، برایم روشن شد که این درد از راهبان مسیحی و دیرنشینان به دین اسلام سرایت کرده است. گروهی از اهل سنّت مانند حسن بصری، شبلی، معروف، طاووس، زهری، جنید و ... آن را آموختند، سپس از آنا به شیعه سرایت نمود تا اینکه امرشان بالا گرفت و پرچمهایشان برافراشته شد، به گونه ای که از اساس دین، سنگی را بر سنگی باقی نگذاشتند، نصوص قرآن و سنّت را بر خلاف ظاهر آیات تأویل نمودند و با احکام فطری و عقلی اسلام مخالفت کردند و به وحدت وجود بلکه موجود معتقد شدند و به عبادات صوفیانه و مداومت بر أوراد و أذکاری که سراسر از کفریات و أباطیل پر بود و ساخته رؤسای صوفیه بودف پرداختند و ملتزم به نوعی از ذکر که آن را ذکر خفیّ قلبی نامند، شدند که از طرف راست قلب شروع شده و به طرف چپ قلب ختم می شد.


گاهی از آن به السفر من الحق إلی الخلق تعبیر می کنند و گاهی آنرا فرود از قوس صعودی به نزولی نامند.


و عکس این سیر را السفر من الخلق إلی الحق نامند که از آن گاهی تعبیر به عروج از قوس نزولی به صعودی می شود.


چه عجیب است این أوراد و أذکار و اعتقادات بی اصل و اساس و گزاف.


 (نشریه مذهبی نور سلوک1به نقل از تنزیه المعبود فی الرد علی وحده الوجود ص463 و464)



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:34 عصر     |     () نظر

عارف کیست؟ عرفان چیست؟


استفتاء :


خواهشمند است تعریفی از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائید و آیا افراد مخصوصی به این مقام می رسند یا برای هر کس ممکن است؟


 


حضرت آیت الله صافی گلپایگانی :


متأسفانه لفظ و عارف در عصر ما مورد سوء استفاده و منحرف کردن مردم از تعلیم واضح دین شده است، این دو لفظ قابل اطلاق بر هر مسلمانی است که معرفت به توحید خدا و سایر عقاید حقه داشته باشد. هر کس در خلقت آسمان و زمین و آیات الهی و عجایب عالم آفرینش و عظمت و وسعت عالم و دلایل بی شمار بر علم و قدرت و حکمت خدا بیشتر فکر کند علم و عرفانش بیشتر است. « إن فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب، الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار » تفکر در خلق و تفکر در فناء دنیا همه عرفان بخش است، تفکر در خود انسان در چشم و گوش و بینی و میلیونها اسرار وجود انسان که هنوز هم بیشترش نا شناخته است همه معرفت بخش است، متوجه باشید به اسم عارف و سیر و سلوک افراد خاصی را صاحب رابطه نگیرید.


حضرت آیت الله تبریزی (ره) :


عارف حقیق در زمان کسی است که در معارف حق و اعتقادات صحیحه تحصیل یقین کرده که هیچ شبهه و وسوسه ای در او اثر ندارد گویا مانعی از دیدن حق ندارد و خدای متعال را ناظر بر خود دیده و به وظایف شرعی خود عامل و مراقب نفس خود می باشد.


حضرت آیت الله سیستانی :


عرفان شناخت خداوند است و عرفان واقعی آن است که انبیاء و ائمه (ع) پرچمدار آن بودند و مردم را به سوی آن هدایت می کردند و اما مدعیان عرفان که در مقابل آنها مکتبی بنا نهاده اند پیروان باطل هستند و باید با آنها مبارزه شود.


حضرت آیت الله مکارم شیرازی :


عرفان همان شناخت خداوند و صفات جمال و جلال اوست و هرکس به مقدار توان خود و صفای قلبش می تواند از آن بهره ای داشته باشد، درباره عرفان اسلامی به کتاب اخلاق در قرآن مراجعه کنید.


حضرت آیت الله بهجت :


مهم عمل به وظیفه شرعیه است، عمل به دستورات آسمانی عرفان واقعی را به انسان می نمایاند و به جایی می رسد که می گوید : « ما اعبد ربا لم اره » ، عرفان حقیقی از التزام کامل به تمامی دستورات شرع مقدس که اهم دستورات آن ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، حاصل می گردد و منحصر به شخص مخصوصی نیست، بلکه برای همه می باشد و این التزام به عقیده و عمل، باید در همه باشد تا نتیجه دهد آن هم به مراتب.


(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد سوم/ص193)




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:32 عصر     |     () نظر

بدون هیچ تعصبی بخوانید


آیا باور می کنید؟....


نقد مولوی


یکی از مفاخر ادبی که زبانزد عام خاص قرار دارد جلال الدین رومی معروف به مولوی است که از شاعران بنام پارسی می باشد که آثار عرفانی وی مورد توجه بسیاری از بزرگان قرار گرفته است که یکی از آثار معروف وی مثنوی معنوی است. اما....


آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :


1) آیا باور می کنند مولوی حدیث افتراق را جعل و تحریف کرده و به عبارتی منکر حدیث شده است؛ مبنی بر اینکه پیامبر اکرم (ص) 72 فرقه دیگر را که در حدیث ذکر شده اهل بهشت دانسته است.که این مخالف با فرمایش پیغمبر اکرم می باشد.


(تحفة الاخیار/ص19) و (عرفان حقیقی ص159)


درصورتیکه این روایت جعل و تحریف شده است و صحیح آن اینست که :


قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم):


سیأتی علی امّتی ما أتی علی بنی إسرائیل مثل بمثل و إنّهم تفرّقوا علی اثنتین و سبعین ملّة،و ستفرّق امّتی علی ثلاث و سبعین ملّة،تزید علیهم واحدة کلّها فی النّار غیر واحدة ،قیل:یا رسول الله، و ما تلک الواحدة ؟ قال: هو ما نحن علیه الیوم أنا و أهل بیتی.


(مناهل الابرار فی تلخیص بحار الانوار/ج6/ص228) و (معانی الاخبار/ص323)


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:


روزگاری بر امّت من می رسد که همانند قوم بنی اسرئیل که به 73 فرقه و ملّت تبدیل شدند امّت من هم به 73 ملّت و فرقه تبدیل می شوند که به این 73 فرقه یک فرقه هم اضافه نمی شود و همه آنها وارد جهنّم می شوند مگر یک فرقه.


سوال شد آن فرقه نجات یافته کدام است؟فرمودند: همان گروهی که ما بر آن هستیم یعنی من و اهل بیتم.


همچنین جعل « حدیث سفینه » .


وی می گوید :    بهر این فرمود پیغمبر که من            همچو کشتی ام زطوفان زمن


                        ما و اصحابیم چون کشتی نوح        هرک دست اندر زند یا بد فتوح


(مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص652/چاپ امیر کبیر)


در صورتی که اصل روایت بدین شرح می باشد :


پیامبر اسلام به امام علی (علیه السلام) فرمودند : مثلک و مثل الائمه من ولدک مثل سفینه النوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.


(بحار الانوار/ج23/ص125/چاپ بیروت) و (ینابیع الموده حنفی/ج1/ص130/چاپ استانبول)


2) آیا باور می کنند مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده؟ » وی می گوید :


ترک سجده از حسد گیرم که بود                 آن حسد از عشق خیزد نه از حجود


هر حسد از دوستی خیزد یقین                   کِی شود با دوست غیری همنشین


(مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324 )


که این مطلب مخالفت صریح با فرآن کریم است که درقرآن آمده :


« واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین » (بقره34) و ما در بحث اعتذار ابلیس یا حب شیطان و همچنین مدافعین ابلیس در تصوف به آن پرداختیم.


3) آیا باور می کنند مولوی افراط در رقص و سماع و موسیقی داشته است :


مولوی پس از برخورد با شمس تبریزی، موسیقی و سماع را، تا بدان حدّ گسترش می دهد که حتی به طور هفتگی، مجلسی ویژه سماع بانوان همراه با گل افشانی و رقص و پای کوبی زنان، در قونیه برپا می دارد. اینها همه از مردی مشاهده می شود که تا سن 38 سالگی، خود مجتهدی بزرگ و یک « مفتی حنبلی » (سنی مذهب) بشمار می رفته است تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رَباب و موسیقی می شده است نمازش قضا می شده است و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمی کرده است، بلکه نماز را ترک می گفته است که سماع آرام جان زندگان است!!...


شمس سماع را « فریضه اهل حال » می خواند و چون پنج نماز و روزه ماه رمضانش برای اهل دل واجب می شمارد!


(نشریه مذهبی نور به نقل از خط سوم/سخنان شمس/ص74 آ /75 آ )


4) وی مجالس رقص وسماع را وسیله تقرب به پیشگاه خداوند می داند و حتی سماع را برتر از نماز می داند :


وی میگوید : در هوای عشق حق رقصان شوند           همچو قرص بدر بی نقصان شوند


(عرفان حقیقی/ص160) و (شرح زندگی مولوی-ناصر نجمی/ص17) و (مثنوی معنوی چاپ میر خوانی و هم چنین در جلوه حق ص190)


افلاکی شاگرد مولوی در مناقب العارفین می نویسد :


روزی در حضور مولانا رباب می زدند و مولانا ذوق ها می کرد. از ناگاه عزیزی (یکی از مریدان) درآمد که نماز دیگر (اذان) می گویند. (مولوی) لحظه ای تن زد (صبر کرد) و فرمود : نی نی آن (اذان) نماز دیگر و این سماع نماز دیگر.هر دو داعیان حقّند. یکی (اذان و نماز) ظاهر را به خدمت می خواهد و این دیگر (سماع) باطن را به محبّت حق می خواند.


(احیاءعلوم الدین/ص406— مولاناجلال الدین/ص342)


در جایی دیگر ، در مقابل حدیث پیامبر اکرم (ص) که می فرمایند : « حبب الی من الدنیا النسا و الطیب و قره عینی الصلوه » ، مولوی می گوید : ما از این عالم سه چیز را اختیار کردیم : یکی سماع و یکی فقاع (آبجو) و یکی حمام.


(مناقب العارفین/ص406 و مولانا جلال الدین ص342)


فرزند خلف مولوی نیز می گوید : انبیا توجه و رویکرد به خدا را در قالب نماز به مردم می رساندند؛ اما اولیا (صوفیه) آن نماز حقیقی را به صورت سماع به عالمیان رساندند.


(ولدنامه/ص112 و مناقب العارفین/ص394)


مولوی می گوید :


پس غذای عاشقان باشد سماع                 که در او باشد خیال اجتماع   (سماع عرفان و مولوی ص7)


5) آیا باور می کنند مولوی چقدر غلو در شخصیت شمس تبریزی کرده و اورا خدای خود میداند و در بعضی تعبیراتش اورا مصداق « کن فیکون » و یا شمس را « سمیع وعلیم » میخواند.


وی می گوید :    شمس من و خدای من                  نور من و هدای من


                        فاش بگویم این سخن                   شمس من و خدای من 


(مثنوی معنوی/ص623)


و در جای دیگر که در مورد شمس تبریزی از وی سوال می کنند، می گوید :


اگر از قولش می پرسید: « إنما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن و فیکون » (آیه 82 یاسین) و اگر از فعلش می پرسید: « کل یوم هو فی شأن » (آیه 29 الرحمن) و اگر از صفاتش می پرسید: « قل هو الله احد » و اگر از نامش می پرسی؟ « هو الله الذی لا اله الاّ هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم » که این آیه 22 سوره حشر است که مخصوص خداوند است و در ادامه می گوید : و اگر از ذاتش می پرسی؟ « لیس کمثله شی و هو اسمیع البصیر » که این هم آیه 11 سوره شوری است که فقط مخصوص خداست.


 (کتاب شمس تبریزی/بخش مقالات/ص789/چاپ سوم و چاپ دوم سال 1377/انتشارات خوارزمی) و (السیوف البارقه آیت الله محلاتی ص321) و (عین الحیات علامه مجلسی ص581)


« مولوی » به اندازه یک صدم ستایش و تعریفی که از شمس تبریزی کرده است درباره چهره های درخشان اهل بیت (ع) و وسائط فیض الهی چون امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) به زبان نیاورده است.


6) تعریف عصمت آمیز مولوی درباره مثنوی (در دیباچه مثنوی) به خوبی، نشان دهنده دیدگاه او نسبت به کتاب خود است. وی مثنوی را « اصول اصول اصول الدین و فقه الاکبر و شرع الله الازهر برهان الله الاظهر » یعنی « پایه پایه پایه دین، فقه برتر خدا، شریعت درخشان تر خدا و برهان روشن تر خدا » می خواند. البته اگر همین مقدار اکتفا شده بود شاید قابل توجیه بود ولی مولوی قدم را بالاتر می نهد و مدعی می شود که مثنوی « حق محض » است و هیچ سوی باطل در آن راه ندارد و آیه « لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه » و آیه « لایمسه إلاّ المطهرون » در وصف آن است.


بدین ترتیب مولوی کتاب خود را در کنار کتابهای آسمانی می نشاند و آن را « قرآن وار » از خطا و لغزش منزه می داند...


مولوی در حالی ادعای همسانی با قرآن و مثنوی می کند که کتاب او مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده، ستایش و تقدیس صحابه معلوم الحال و اخبار و تاریخ دروغ و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار آنان است.


ستایش های اغراق آمیز و بی حدّ و حصر برخی مریدان، مثنوی را تا مرتبه سروش آسمانی و الهام ربانی و قرآ« پارسی بالا می برند و در برابر لغزش های اصولی آن، روش مسامحه و کوچک جلوه دادن را پیش می گیرند یا همرنگی نشان داده و تأیید می کنند؟


بویژه اینکه خود این اغراق گویی و بزرگ نمایی، توسط خود مولوی پایه گذاری شده و سپس توسط فرزندان و خلفا و مریدان وی دامن زده شده است.


متأسفانه در میان آن همه اشعار (حدود بیست و شش هزار بیت) که از همه چیز و هر کس نام برده و از داستانهای کلیله و دمنه تا قصه های عامیانه در آن یافت می شود جایی برای معارف و احادیث اهل بیت وجود ندارد. حتی برای فرد شناخته شده و رسوایی چون (معاویه) کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، رندانه به صورت یک کرامت جلوه می دهد


(نشریه مذهبی نور/سیر و سلوک4/به نقل از کتاب نقدی بر مثنوی مرحوم مصلایی و مدرسی/ص27 تا 29 و ص 15 تا 17)


 


اما ما منکر اشعار زیبای وی نیستیم بلکه ما منکر اشعار و مطالب انحرافی در این کتاب هستیم. یعنی ما نمی خواهیم از بیخ و ریشه مثنوی را زیر سوال ببریم بلکه ما هم معترفیم به اینکه در این کتاب اشعار پرمحتوا هم وجود دارد ولی اشعار منحرف هم وجود دارد تا خوانندگان این کتاب را از این انحرافات بر حذر داریم



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:31 عصر     |     () نظر

بدون هیچ تعصبی بخوانید


آیا باور می کنید؟....


نقد مولوی


آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :


7) آیا باور می کنند که مولوی حرکت امام حسین (علیه السلام) به کوفه را کورکورانه قلمداد کرده؟ که این مطلب نشان دهنده این است که


امام حسین (علیه السلام) معصوم نبوده که از وی عملی کورکورانه سرزده و این بر خلاف اعتقاد امامیه (مذهب حقه) است.


وی می گوید : کورکورانه مرو در کربلا        تا نیافتی چون حسین اندر بلا


(مثنوی معنوی/دفترسوم/ص232و233) و (نقدی بر مثنوی ص222)


8) آیا باور می کنند که مولوی، عزاداری بر سید الشهداء را رد کرده است و آن را سرزنش کرده؟ وی عزاداری بر سیدالشهدا راسرزنش کرده واز آن به عنوان غفلت و کم معرفتی یاد میکند و این ناشی از عدم تطابق مبانی مکتبی عرفانی وی با عزاداری سید الشهدا است.


(نشریه مذهبی نور به نقل از مثنوی مطابق با نسخه تصحیح شده/رینولد نیکلسون/ص810-811)


این عقیده وی مخالف صریح با روایات حضرات معصومین علیهم السلام است چرا که ما روایات زیادی از اهل بیت عصمت وطهارت داریم مبنی بر امر به سوگواری بر مصائب سید الشهدا وهمچنین عزاداریها و عزاداری خود آنها بر امام حسین (ع).


یک نمونه : امام رضا (علیه السلام) به ابن شبیب فرمودند : « یا بن شبیب، إن کنت باکیا لشی فابک للحسین بن علی بن ابیطالب(ع) فإنه ذبح کما یذبح الکبش.... » ( ای پسر شبیب، اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی، بر حسین گریه کن چراکه او را همانند گوسفند سربریدند)


(وسائل الشیعه/ج14 ص502/چاپ آل البیت قم1409ق)


9) آیا باور می کنند که مولوی شریعت را نفی کرده؟ مولوی در مقدمه دفتر 5 مثنوی می گوید :


شریعت همچو شمع است ره می نماید و بی آنکه شمع بدست آوری راه رفته نشود چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود آن حقیقت است وجهت این است که گفته اند (که گفته ؟ معلوم نیست )


لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع (یعنی وقتی حقایق ظاهر شد احکام (شریعت )باطل می شود )


ادامه حرفهای مولوی :


حاصل آنکه شریعت هم چون علم کیمیا آموختن است از استاد یا کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیامالیدن است وحقیقت، زر شدن مس، کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما این علم را می دانیم (علماء را می گوید) و عمل کنندگان به علم کیمیا شادند که ما چنین کارهایی می کنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم یا مثلا شریعت همچون علم طبی آموختن است و طریقت پرهیز کردن به موجب طب و داروهاخوردن و حقیقت صحبت ابدی یافتن و از ان دو فارغ شدن چون آدمی از این حیات می برد شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند .


معلوم می شود که ایشان هیچ درکی از دین ندارد.


علت علنی مطرح نکردن این بحث ها توسط صوفی ها در طول تاریخ حمله علمای اهل تسنن و تشیع به آنها بود .


10) آیا باور می کنند مولوی معتقد است که امامت، نوعی است برخلاف عقیده شیعه که به امامت شخصی معتقد است زیرا که امامان معصوم به فرمایش پیغمبر اکرم بنابر روایات متواتر 12 تا هستند با نامهای مشخص و معین. یکی از انحرافات صوفیان هم همین است که به مهدویت نوعی قائلند.


مولوی می گوید: پس به هر دوری ولی قائم است      تا قیامت آزمایش دائم است


                        پس امام حی قائم آن ولی است     خواه از نسل عمر خواه از علی است


(مثنوی/ج2/ص239/چاپ نشر طلوع/شعر825)


11) آیا باور می کنند مولوی ابن ملجم را در قضیه شهادت امام علی (علیه السلام)، آلت حق و دست خدا پنداشته؟


وی از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید :


هیچ بغضی نیست در جانم زتو       زانک این را من نمی دانم زتو


آلت حقی تو فاعل، دست حق        چون زنم بر آلت حق طعن و دق


(مثنوی معنوی/ دفتر اول/ص190)


12) آیا باور می کنند مولوی، عمر بن خطاب را امیرالمومنین دانسته؟ وی در وصف او چنین می گوید :


آمده عمر به حرب مصطفی تیغ بر کف بسته بس میثاقها          گشته در شرع او امیرالمومنین پیشوا و مقتدای اهل دین


(مثنوی معنوی نسخه میرخوانی ص74 و نسخه وصال ص74)


13) آیا باور می کنند مولوی، در مدح خلفای سه گانه از آنا به عنوان صدیق و فاروق و ذوالنورین تعبیر کرده. وی می گوید :


چون محمد یافت آن ملک نعیم                    قرص مه را کرد در دم او دو نیم


چون ابوبکر آیت توفیق شد                         با چنان شه صاحب و صدیق شد


چون عمر شیدای آن معشوق گشت            حق و باطل را چو دل فاروق شد


چون که عثمان آن عیان را عین گشت          نور فایض بود و ذوالنورین گشت


(مثنوی ج2 ص134)


آیا باور می کنند مولوی خود را هم عقیده همه فرقه ها دانسته. (یعنی یه چیزی شبیه به پلورالیسم دینی)


(کتاب عرفان حقیقی/ص159)


آیا باور می کنند مولوی قائل به جبر است یعنی تمام افعال ما از سوی خداوند صادر می شود. که این مخالف صریح با مبانی اسلام است.


(مثنوی معنوی/دفتراول/ص190)


تمام حرف من این است ...


آیا اینها می توانند الگو اخلاقی و دینی شیعیان به حساب بیایند؟


آیا عارف حقیقی، این مفاخر ادبی بوده اند یا اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم؟


اصلا آیا اینها شیعه بوده اند؟


اصلا آیا اینها با این انحرافات واضح می توانند الگوی ما باشند؟


اصولا « مولوی » با مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نا آشنا بوده و نشانه ای از استفاده از منابع شیعی، حتی کتابهایی چون صحیفه سجادیه و نهج البلاغه، در آثارش دیده نمی شود.


 باز هم متذکر می شویم که ...


ما منکر اشعار زیبای وی نیستیم بلکه ما منکر اشعار و مطالب انحرافی در این کتاب هستیم. یعنی ما نمی خواهیم از بیخ و ریشه مثنوی را زیر سوال ببریم بلکه ما هم معترفیم به اینکه در این کتاب اشعار پرمحتوا هم وجود دارد ولی اشعار منحرف هم وجود دارد تا خوانندگان این کتاب را از این انحرافات بر حذر داریم


برای آشنایی بیشتر با انحرافات مولوی به کتاب نقد مثنوی (آیت الله علی اکبر مصلایی) رجوع شود.


دیگر منابع : تحقیقی در تصوف و عرفان / خیرالله مردانی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:29 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >