سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش سه گونه است: کتابی گویا و سنّتی دیرینه و«نمی دانم»[=اقراربه نادانی] . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نقد و بررسی تصوف و صوفیگری
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها

انحرافات فرقه گنابادیه ...!


قسمت سوم


غسل ها


یک صوفی برای رسمی شدن، باید مشرف شود. برای تشرف آداب و احکامی بنا نهاده اند که پنج غسل از جمله آنها است که صوفی قبل از تشرف به فقر باید آن را انجام دهد :


1)      غسل اسلام (کپی برداری از غسل تعمید مسیحیت)


2)     غسل زیارت


3)     غسل حاجت


4)     غسل توبه


5)     غسل جمعه : حتی اگر دوشنبه مشرف شوی باید غسل جمعه بکنی.


(رازگشا/کیوان قزوینی/ص204)


تشرف


صوفی را در این فرقه تا قبل از تشرف، طالب می دانند و بعد از چند سال که آمادگی پیدا نمود طی مراسمی به نام « تشرف » صوفی رسمی می شود و از این به بعد، فقیر نام دارد.


نام های دیگر تشرف : پیوند ، تلقیح و ازدواج لاهوتی می باشد.    (استوارنامه/ص423)


وسایل تشرف عبارتند از : پارچه سفید ، نبات ، جوز هندی ، انگشتر و سکه.


هرکدام از این وسایل، گویای رازی است؛ به طور مثال جوز آوردن یعنی ما سر آوردیم تا بسپاریم.


شیوه تشرف :


برای صوفی شدن، طالب باید مقداری پارچه سفید که بهتر است یک قواره پارچه کفنی باشد و نیز حدود 3 کیلو گرم نبات و یک جوز هندی، سکه و انگشتر تهیه کند. او باید این پنج چیز را که وصله نام نهاده اند و هر کدام گویای رازی می باشد، در وقت تشرف به همراه داشته باشد. این وسائل را به دست پیر دلیل می دهد و آنگاه عازم مکانی می شود که رئیس فرقه یا نماینده او انتظار طالب را می کشند.


درِ خلوت را به روی غیر او هر که باشد می بندند، هرچند ولیعهد قطب باشد؛ مگر آنکه قطب اجازه خاص دهد که او هم حاضر شود؛ اما بابد ساکت بنشیند و داخل، هیچ کار و گفتاری نشود.پس قطب رو به قبله نشیند. برخی مقیّدند که روی پوست مرغز بنشیند. به مرید می گوید که در دست چپ دلیل در جانب قبله بایستد و آن پنج چیز را که آورده جلوی خودش بر زمین گذارد. پس به دلیل اشاره می کند که شروع به ادای وظیفه کن. پیر دلیل به مرید امر می کند که پا برهنه و سر برهنه و دوش برهنه شو و شال کمرت را بگشا و هر بند و گره که در لباست هست، باز کن که معنای تمام تخلیه این است. خود دلیل نیز همانطور تمام برهنه می شود.


پس پیر دلیل خم می شود و آن پنج چیز را به دست راستش می گیرد، به طوری که دست او آویخته است. سپس هر دو آرام راه می افتند.پس از طی اندک مسافت، هر دو به سجده می افتند و پشت هر دو دست خود را به زمین می گذارند و کف دست رو به آسمان می نهند. پس از آن، برمی خیزند و نگاهی به قطب نموده، دوباره به سجده می افتند. البته ذکر معینی در سجده نمی گویند. سپس برخاسته، در جلو قطب می نشینند و دلیل با دست راست خود دست راست قطب را به طور صفا می گیرد و می بوسد. و آن پنج چیز را به دست قطب می نهد. در همان ضمن، صفا اگر سبک باشد و بتواند آنها را لای درست خود گرفته که تسلیم قطب کند.


 


قطب آن پنج چیز را می گیرد و بر زمین می نهد و دست راست مرید را از دست دلیل خلاص نموده و آن را به طور صفا می گیرد. در این حال، قطب با ناله سه بار استغفار می کند و دلیل و مرید هم به متابعت، صیغه توبه و استغفار را می خوانند و گریه می کنند. پس رو به مرید کرده ، اشاره به عقد صفا می نماید و می فرماید که این است صورت بیعت الهیه.


(استوارنامه/ص192)


بعد ها این فقیر می تواند مدارج دیگر را طی نماید و با حکم قطب مجاز به نماز یا مجاز به دستگیری شود.


هو 121


شعار این فرقه « هو 121 » است، به حروف ابجد، نام مبارک امیرمومنان علی (علیه السلام) «110» می شود و دو حرف « یاء » و « الف » نیز می شود 11، که جمع آنها 121 می شود و معنای آن، هو یا علی است که معمولا به جای « بسم الله الرحمن الرحیم » در اول مکاتباتشان می نویسند.


به همین دلیل است که بسیاری از مردم آنها را « علی اللهی » می نامند.




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:27 عصر     |     () نظر

اقطاب بعد از ملاّسلطان


عده ای از مردم بیدخت خدمت مرحوم آخوند خراسانی رسیدند و عقاید ملاسلطان را به ایشان بازگو نمودند که مرحوم آخوند فتوای ارتداد نامبرده را صادر نمودند. درسال 1327 قمری به سفارش ملاحاج ابوتراب، که از متدینان بیدخت بود، سه نفر به نام های عبد ا... ، عبدالکریم، ملاسلطان را خفه کردند.


(ر.ک : درخانقاه بیدخت چه می گذرد؟)


بعد از ملاّسلطان، نورعلی شاه ثانی، پسر ملاّسلطان، قطب شد. وی در اوائل، با اعتقادات پدرش مخالف بود و از بیدخت فرارنمود. بعدها (هنوز قبل از مرگ پدرش) ملاسلطان توسط رحمتعلیشاه حائری از مریدانش توانست او را از عراق پیدا نماید و بازگرداند.


عجیب است که همین مخالف، بعدها قطب می شود! بعد از ده سال او را نیز در "ری" کشتند.


بعد ار نور علیشاه، صالح علیشاه و بعد از وی، به ترتیب : سلطان حسین تابنده (رضاعلیشاه)، علی تابنده (محبوب علیشاه) و نورعلی تابنده (مجذوب علیشاه) قطب شدند.


گنابادیه در دوره قاجار توسط حمایت های بی دریغ تیمورتاش و در زمان شاه پهلوی توسط نصیری، رئیس ساواک رشد کرد. کتابهای ملاّسلطان را سرتیپ پرورش تجدید چاپ می کرد و سلطان حسین هم به شدت به شاه وابسته بود و در راهپیمایی ها در حمایت از شاه شرکت می نمود.


     صالح علیشاه و سلطان حسین تابنده


تصاویر اقطاب سلسله نعمت اللهی گنابادی
حاج ملا سلطان محمد بیدختی گنابادی سلطانعلیشاه
( ???? - ???? ق )
قطب سی و چهارم

----------------------------
حاج ملا علی نورعلیشاه ثانی
( ???? - ???? ق )
قطب سی و پنجم



---------------------------------------
حاج شیخ محمد حسن بیچاره بیدختی گنابادی
صالحعلیشاه (????-????ش)
قطب سی و ششم


 


-----------------------------------------
حاج سلطان حسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه
(????-????ش)
قطب سی و هفتم




------------------------------------------
حاج علی تابنده (محبوب علیشاه)
(????-????ش)
قطب سی و هشتم




-------------------------------------
دکتر نور علی تابنده (مجذوب علیشاه)
قطب فعلی فرقه گنابادی




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:25 عصر     |     () نظر

نور علی تابنده کیست؟


دکتر نور علی تابنده قطب فعلی فرقه گنابادیه


صوفی ها معتقدند که قطب یک فرقه، باید مراحل تصوف را، پله پله بگذراند تا به مقام قطبیت برسد؛ اما می بینیم برخی از اینها همچون نورعلی تابنده یک شَبه، قطب می شود و مراحل لازم را سپری نمی کند.


نور علی تابنده برادر سلطان حسین تابنده بود و چون از همفکران مصدق بود و در مبارزه علیه شاه فعال بود، طرد شد؛ چون خانواده تابنده پیوند تنگاتنگی با دربار محمد رضا پهلوی داشت؛ چنانکه وقتی شاه در سفر خود از مسیر گناباد عبور کرده، برای رفتن به بیرجند به دعوت آقای "عَلم" شب را در منزل آقای تابنده (سلطان حسین) بیتوته نمود؛ که بیانگر روابط بسیار تنگاتنگ آنان با دربار است. یا یکی از متنفذان جدّی دربار، آقای منوچهر اقبال رئیس شرکت ملی نفت است که منصوب به شخص شاه بوده و می گویند به تصوف هم گرایش داشته و قدرتش از وزرا هم بیشتر بوده است. وی دو دختر داشته یکی را به خانواده تابنده، و دیگری را به خانواده شاه می دهد، یعنی شاه با خانواده تابنده عجین شده است.



                                                           دکتر تابنده قطب فعلی گنابادیه


به همین دلیل است که خانواده تابنده، نورعلی را طرد می کند و وی سالیان سال به بیدخت نمی رود . این روند سپری می شود تا پایان دهه 40 و 50 که همچنان نور علی مطرود خانواده است و مورد بی مهری خانواده تابنده قرار می گیرد. بعد از پیروزی انقلاب هم این روند استمرار دارد؛ ولی آقای نور علی تابنده بنا به نوع گرایشاتی که به جریان لیبرالیسم دارد، تحت تأثیر تفکرات لیبرالیسم قرار می گیرد و با نظام جمهوری اسلامی سر ستیز پیدا می کند. این تعارض استمرار پیدا می کند تا اینکه ایشان در اوائل دهه 70 یک بار دستگیر می شود و به اتفاق بعضی از سران نهضت آزادی مدت کوتاهی در زندان به سر می برد.


 


                                                      تابنده


بعد از آزادی نه سر سازگاری با خانواده تابنده و نه گرایشی به تصوف دارد. از قضای اتفاق می بینیم که رضا علیشاه فوت می کند و قطبیت به برادرش منتقل نمی شود؛ بلکه به پسرش، یعنی « علی تابنده ( محبوب علیشاه) » انتقال می یابد. در این مقطع، در اواسط دهه 70 که محبوب علیشاه به طرز مشکوکی فوت می کند، از قضای روزگار قطبیت به آقای نور علی تابنده می رسد. این وضعیت سوالهای بسیاری را پدید می آورد؛


زیرا کسی که حداقل تا مقطع یک ربع قرن با خانواده تصوف ارتباط نداشته، با آنها سر ستیز داشته و تصوف را اصلا به رسمیت نمی شناخته و خانواده اش را یک جریان فکری منحرف می دانسته، چگونه به قطبیت این فرقه می رسد؟!                                           


                   تابنده



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:23 عصر     |     () نظر

بررسی سلسله سند فرقه گنابادیه


صوفی ها معتقدند که هرصوفی، باید بتواند از عهده اثبات سلسله برآید. یعنی سلسله خود را بدون انقطاع به ائمه برساند؛ چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت و یا حداقل نیابت خاص است.


شیخ هبة الله جذبی، شیخ فرقه گنابادیه که تئوریسین اینها است در کتاب باب ولایت گفته است :


مُجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه سلسله باشند که به امام منتهی گردد.


(باب ولایت/ص291)


صفی علیشاه در اینباره می گوید :


مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یداً به ید می رسد به امام.


(مقدمه دیوان صفی/ص16)


نورعلی تابنده، قطب فعلی گنابادیه نیز اظهار دارد :


اگر کسی اجازه اش یداً به ید به امام برسد، رهبری و ارشاد او شرعی و قانونی است و إلاّ رشته اش قطع شده است.


(فصلنامه عرفان ایران/شماره 7/ص37-38)


این سلسه تا سلطان محمد گنابادی و طاووس العرفا فقط به گنابادیه اختصاص دارد و از آن به بعد، در نعمت اللهی مشترک است؛ البته تنها فرقه ای که خانوادگی و ارثی است؛ فرقه گنابادیه است و به جز نورعلی تابنده که عموی حاج علی تابنده است، بقیه اقطاب پدر و پسر بوده اند.


گنابادی ها سلسله اقطاب خود را که سلاسل می گویند، اینگونه معرفی نموده اند :


حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)


شیخ المشایخ معروف کرخی (ابو محفوظ معروف بن فیروزان کرخی)


شیخ المشایخ سِری سَقَطی


قطب اول : شیخ جنید بغدادی


قطب دوم : ابو علی رودباری


قطب سوم : ابو علی کاتب


قطب چهارم : ابو عمران المغربی


قطب پنجم : ابوالقاسم گورکانی


قطب ششم : ابوبکر طوسی نساج


قطب هفتم : احمد غزالی


قطب هشتم : ابوالفضل بغدادی


قطب نهم : ابو البرکات


قطب دهم : ابو مسعود اندلسی


قطب یازدهم : ابو مدین


قطب دوازدهم : ابو الفتوح


قطب سیزدهم : کمال الدین کوفی


قطب چهاردهم : صالح بربری


قطب پانزدهم : عبدالله یافعی


قطب شانزدهم : نعمت الله ولی


قطب هفدهم : برهان الدین خلیل الله


قطب هجدهم : حبیب الدین محبّ الله اول


قطب نوزدهم : کمال الدین عطیه الله اول


قطب بیستم : میر شاه برهان الدین خلیل الدین دوم


قطب بیست و یکم : میرشاه شمس الدین محمد اول


قطب بیست و دوم : میرشاه حبیب الدین محب الله دوم


قطب بیست و سوم : میرشاه شمس الدین محمد دوم


قطب بیست و چهارم : میرشاه کمال الدین عطیه الله دوم


قطب بیست و پنجم : میرشاه شمس الدین سوم


قطب بیست و ششم : محمود دکنی


قطب بیست و هفتم : شمس الدین دکنی


قطب بیست و هشتم : رضاعلیشاه دکنی


قطب بیست و نهم : حسین علیشاه اصفهانی


قطب سی ام : مجذوب علیشاه همدانی


قطب سی و یکم : میرزا زین العابدین شیروانی (مست علیشاه)


قطب سی و دوم : رحمت علیشاه شیرازی


قطب سی و سوم : سعادت علیشاه اصفهانی


قطب سی و چهارم : ملا سلطان محمد سلطان علیشاه گنابادی


قطب سی و پنجم : ملا علی نور علیشاه ثانی


قطب سی و ششم : محمد حسن بیچاره (صالح علیشاه)


قطب سی و هفتم : سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه)


قطب سی و هشتم : علی تابنده (محبوب علیشاه)


قطب سی و نهم : دکتر نورعلی تابنده (مجذوب علیشاه قطب فعلی گنابادیه)


اشکالات اساسی بر سلسله سند گنابادیه در مطالب بعدی بیان می شود.




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:21 عصر     |     () نظر

معروف کرخی کیست؟


محمد باقر سلطانی، پسر کوچک ملا سلطان می گوید :


در سال 200 هجری عده ای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف به محضر امام رضا (علیه السلام) بر در خانه آن حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند. جناب معروف که در آن زمان پیرمرد ضعیفی بود، بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت نمود. مدفن او در بغداد است.


(ر.ک : رهبران طریقت و عرفان)


اولین کسی که افسانه معروف کرخی را درست کرد، ابو عبدالرحمن سَلَمی صوفی صاحب کتاب طبقات الصوفیه است.


وی می گوید :


معروف در 8 سالگی به دست امام (علیه السلام) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس (مسیحی) بودند.


ملا علی گنابادی می گوید :


معروف در 8 سالگی به دست امام ( علیه السلام ) مسلمان شد و در حال دربانی برای امام (علیه السلام) در سال 200 هجری فوت کرد. (صالحیه)


امام رضا (علیه السلام) در 148 یا 153 متولد شده اگر 53 بگیریم ، معروف 48 ساله می شود (اگر در 8 سالگی مسلمان شده و در 200 فوت کند) پس چطور در سن پیری در دربانی امام فوت نموده است؟


نعمت الله ولی در مورد معروف کرخی می گوید :


او ز « مولا » جواز احسان یافت                   کفر بگذاشت نور ایمان یافت


یافت در خدمت امام مجال                          بود دربان درگهش ده سال


 (طرائق الحقائق/ج2/ص458)


نکته : قبلا ذکر شد که این لفظ مولا را تغییر داده اند و اصلش موسی بوده است.


علامه هاشم الحسنی می نویسد :


در تاریخ شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی نیست.


(ر.ک : تصوف و تشیع)


اینها این اسم را از نام معروف بن خربوذان کرخی که از اصحاب امام صادق (علیه السلام)، کاظم (علیه السلام) و رضا (علیه السلام) بوده است، کپی کرده اند.


بعدها سلطان حسین تابنده که متوجه اشکالات این نظریه شد، سعی کرد تا این معروف را همان معروف خربوزان کرخی معرفی نماید. وی می گوید:


شیخ معروف خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) و کاظم (علیه السلام) و رضا (علیه السلام) رسیده و از طرف رضا (علیه السلام) مأمور به دعوت ولایتی بوده است.


(نابغه علم و عرفان/ص59)


چطور می شود که معروف در 8 سالگی به دست امام رضا (علیه السلام) مسلمان شده ولی از آنطرف حضرت صادق و کاظم (علیهما السلام) را هم درک کرده و به خدمت آنها رسیده؟


حال باید حرف کدام یک را باور کرد؟



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:20 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >