سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسی دانشمند که نادانی اش او را کشته و دانشی که به همراه داشته، وی را سودی نبخشیده است . [امام علی علیه السلام]
نقد و بررسی تصوف و صوفیگری
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها

کرامت تراشی های متصوفه


قسمت اول


1) مشایخ صوفیه معتقدند، دانش خود را مستقیما از خداوند دریافت می کنند.


ابن عربی درباره بایزید بسطامی می گوید :


بایزید مدعی است که شما دانش خود را از مردگان می گیرید ولی ما علم و دانش خود را مستقیما از خدا اخذ می کنیم.


(مقدمه فتوحات مکیه/ص31/چاپ دار صادر در بیروت)


2) مشایخ صوفیه معتقدند کتاب های خود را به سفارش پیامبر اکرم (ص) می باشد و آن را سفارش پیامبر می دانند :


محی الدین ابن عربی در کتاب فصوص الحکم (که از تالیفات وی میباشد) مدعی است که پیغمبر اسلام به او دستور داده که فصوص الحکم را برای مردم بخواند و مردم را بوسیله این کتاب هدایت کند. در حالی که موارد بسیاری از ضلالت و گمراهی در این کتاب مشاهده می شود از جمله : اینکه ایشان در همین کتاب جناب ابو طالب (ع) را کافر می دانند و همچنین می گویند : پیغمبر اسلام از دار دنیا رفت بدون اینکه جانشینی برای خود مشخص کرده باشد. و همچنین در جای دیگر، فرعون را اهل نجات می داند. و حتی وی قائل است کسانیکه در جهنم هستند در آخر، عذاب برایشان طبیعی می شود و عادت می کنند و راحت می شوند.


(شرح فصوص الحکم / خواجه محمد پارسا / تصحیح دکتر جلیل مسگر نژاد / ص16 / چاپ مرکز دانشگاهی چاپ اول سال 1316)


برای شناختن محی الدین، بهترین کتاب، کتاب « ابن عربی سنیٌ متعصبٌ » سید مرتضی جعفر عاملی است.


3) مشایخ صوفیه مدعی وحی از جانب خداوند به سوی آنها هستند. مولوی در مورد بایزید بسطامی می گوید :


بایزید اندر فریدش ره چه دید           نام قطب العارفین از حق شنید


(شرح مثنوی میرخوانی ص128 چاپ تهران)


و حتی می گویند بایزید مرده را زنده می کرد (شرح فصوص الحکم ص339)


که میگوید : بایزید مورچه ای را که به خاطر پایمال شدن مرده بود ، در آن دمید و مورچه زنده شد.


4) مشایخ صوفیه خود را باب غفران در درگاه الهی می دانند . چنانچه ابو نصر سراج گوید :


هر جنازه که پیش من بگذارند، مغفور بوَد و به حکم این بشارت، اهل توس جنازه ها را پیش از خاک، نزد وی آوردندی و زمانی بداشتندی و آنگاه ببردندی.


(تذکره الاولیاء عطار نیشابوری ج2 ص148 چاپ زوار تهران) و (راه و رسم صوفیگری ص236)


معروف کرخی می گوید : چون تو را به درگاه الهی حاجتی باشد خدا را به حق من سوگند بده.


(رساله قشیریه ص9 چاپ مصر) و (مجالس المونین ج2 ص27) و (خیراتیه ج1 ص70)


خود همین عطار نیشابوری در مورد حسن بصری می گوید : حسن بصری از کوزه پیغمبر آب خورده و پیغمبر هم فرمود هر کس که این آب را از کوزه بخورد به همین نسبت از علم و حکمت من به او داده شده . در حالی که حسن بصری 11 سال بعد از رحلت پیغمبر اکرم (ص) متولد شده پس چگونه می شود از کوزه پیغمبر اکرم آب خورده باشد؟


5) مشایخ صوفیه خود را معلم فرشتگان می دانند چنانچه قاضی روز بهان بغلی شیرازی درباره بایزید بسطامی چنین نوشته است :


بایزید را گفتند پیش تو شبه زنان و مردان خلقی را می بینیم . گفت اینها ملائکه هستند که از من علم می پرسند.


(تذکره الاولیاء ص175) و (شرح شطحیات ص138)


درباره شیخ عبدالقادر گیلانی از امام عبدالله یافعی نقل شده که : حضرت عبدالقادر می فرمود : مسلمانی که روی من را دیده است و یا بر مدرسه من گذشته و عبور کرده و یا رسیده، عذاب گور و قیامت از او تخفیف کنم.


(سکینه الاولیاء ص20 چاپ موسسه مطبوعاتی علمی تهران)


6) مشایخ صوفیه سخنان خود را بعد از کلام الهی از سخنان همه برتر می دانند (حتی اهل بیت) و لذا دار الشکوه از قول عطار چنین نقل می کند که :


بعد از قرآن و احادیث نبوی، هیچ سخن بالای سخن مشایخ طریقت نیست. سخن ایشان (یعنی مشایخ طریقت) نتیجه کارها و حال است نه ثمره حفظ و قال و از عیان است نه از بیان و از اسرار است نه از تکرار و از جوشیدن است نه از کوشیدن و از علم « لدنّی » است نه از علم کسبی و از علم أدِّبنی است نه جهان علِّمنی) « که ایشان ورثه انبیاء هستند.


(ر.ک : سکینه الاولیاء ص3)


آقای بایزید بسطامی خود را لوح محفوظ معرفی می کند و می گوید : حق را لوح محفوظ و علم همه چیزی در اوست و من جمله لوح محفوظم .


(تذکره الاولیاء ص202) و (شرح شطحیات ص139 و 142) و (حسنات العارفین دارالشکوه ص21)


بایزید بسطامی خود را بی مثل و مانند دانسته و تشبیه به دریای بی کران نموده چنانکه می گوید :


مثل من نبینند مَثَلِ من بحری است بیکرانه که اول و آخر ندارد. (مبانی عرفان اسلامی ص2)


7) مشایخ صوفیه مدعی زورآزمایی با خدا و کشتی گرفتن با خدا هستند :


ابوالحسن خرقانی صریحا گفته است که : سحرگاهی بیرون رفتم حق پیش من باز آمد با من مسارعت کرد من با او مسارعت کدم در مصارعت باز با او مصارعت کردم تا بیفکند.


(شرح شطحیات ص317) و (حسنات العارفین ص28)


آقای ملاشاه بدخشانی هم می گوید : پنجه در پنجه خدا دارم من چه پروای مصطفی دارم


(خیراتیه ج1 ص29)


8) مشایخ صوفیه معتقدند که عبادت گران الهی، اشخاصی بی معرفت هستند. بایزید بسطامی صراحتا می گوید :


حق تعالی بر دل اولیاء خود آگاه گشت . بعضی دلها را دید که بار معرفت نتوانستند کشید به عبادتشان مشغول گردانید. (کفر محض)


(تذکره الاولیاء ص193 چاپ تهران) و (خیراتیه ج1 ص24)


9) مشایخ صوفیه دشمنان خدا و رسول خدا را از اولیاء می دانند. از جمله ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه ج اول ص 200 چاپ دارصادر بیروت ، خلیفه دوم را معصوم قلمداد میکند و حتی برای متوکل عباسی که از جنایتکاران بوده مقام ولایت قائل است.


10) مشایخ صوفیه خود را مقتدای پیامبر اکرم (ص) معرفی می کنند . چنانچه درباره شیخ جامی صاحب نفحات چنین نوشته اند که ایشان می گوید : شبی پیغمبر را در خواب دیدم و چهار یار او بر دست راست او و شیخ الاسلام جامی بر دست چپ او بنشسته بود و پیامبر (ص) با صحابه سخن می گفت چون تمام شد من سلام کردم و پرسیدم امروز مقتدا کیست؟ و اقتدا به که شایسته است؟ پیامبر اشاره فرمودند به شیخ الاسلام احمد جامی و سه بار اشارت بدو کردند. بعد می گوید پیغمبر اسلام بر پاخاست و دست او را بگرفت و وی را در پیش جلوتر از خود در محراب عبادت نشاند و خود بدو اقتدا کرد و صحابه و آن جمله خلق از پس او نماز کردند.


(مقامات ژنده پیل ص99 یا 99 چاپ بنگاه ترجمه کتاب)


11) مشایخ صوفیه مدعی خواب دیدن خداوند هستند. در احوالات شاه شجاع کرمانی نوشته اند که ایشان بعد از چهل سال بی خوابی بالاخره خدا را در خواب می بیند و جامی در نفحات از قول شیخ الاشلام درباره شاه شجاع چنین نوشته که شیخ الاشلام گفت : شاه شجاع 40 سال نخفته بود بر طمع، وقتی در خواب شد حق تعالی را خواب دید و این بیت را بگفت :


رأیتک فی المنام سرور قلبی(یا عینی).        فاجببت التعیش و المناما


یعنی تورا در خواب دیدم شاد و قلبم            پس دوست میدارم خواب را


پس از آن پیوسته همی خفته یا ویرا خفته یا فتندی یا در طلب.


(نفحات الانس جامی ص86 چاپ کتابفروشی محمودی تهران) و (خیراتیه ج1 ص157) و (سیرت شیخ ابی عبدالله ابن خفیف شیرازی ص117)


این چه داستان تراشی هایی است که برای خود بافته اید و ساخته اید و به خورد عده ای از خدا بی خبر می دهید؟


این دروغهایی که برای خود تراشیده اید چیست؟


بر گرفته از کتاب تحقیقی در تصوف و عرفان خیرالله مردانی



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:55 عصر     |     () نظر

فرقه گنابادیه ... ! شیعه یا سنی؟ (قسمت اول)


آیا فرقه صوفیه گنابادیه شیعه است یا از نام شیعه برای بدعت های خود استفاده می نماید؟


پاسخ : فرقه گنابادیه شیعه نیست، به دو دلیل :


اول :


قطب اصلی آنان « شاه نعمت الله ولی » می باشد که ایشان مروّج مرام سنی گری است و با کمال صراحت در دیوان خود چنین سروده است :


ای که هستی محب آل علی                      مومن کاملی و ببی بدلی


ره سنی گزین که مذهب ماست                 ورنه گمگشته ای و در خللی


رافضی کیست؟ دشمن بوبکر                      خارجی کیست دشمنان علی


هر که او هر چهار یار دارد دوست                 امت پاک مذهب است و ولیّ


دوستدار صحابه ام به تمام                         یار سنی و خصم معتزلی


مذهب جامع از خدا دارم                            این هدایت بود مرا ازلی


نعمت اللهیم و ز آل رسول                          چاکر خواجه ام، خفیّ و جلیّ


نعمت الله را مشو منکر                              ور شوی، کافری و در خللی


(دیوان شاه نعمت الله ولی ص88 چاپ انشارات نعمت اللهیه تهران)


بنابراین با توجه به اشعار « شاه نعمت الله ولی » جایی برای شیعه بودن وی و مریدانش باقی نمی ماند.


دوم :


شیعه، به تبع فرموده ذوات مقدس معصومین (علیهم السلام)، هرگز نمی تواند صوفی باشد زیرا روایات زیادی در مذمت صوفیه از لسان پیغمبر گرامی اسلام و ائمه هدی (علیهم السلام) در کتابهای مختلف حدیث وارد شده است تا جائی که سلطان حسین تابنده معروف به « رضا علیشاه » هم که مورد احترام شدید فرقه گنابادیه بوده است، نتوانسته منکر این روایات گردد و لذا در کتاب « رفع شبهات » خود، چند روایت را در مذمت تصوف ذکر نموده است و با صراحت در ص54 « رفع شبهات » اعتراف می کند که : اخبار در ذمّ تصوف زیاد ذکر شده است.


منبع : مصاحبه حجة الاسلام مردانی درباره فرقه های صوفیه از جمله فرقه گنابادیه



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:53 عصر     |     () نظر

فرقه گنابادیه ... ! شیعه یا سنی؟ (قسمت دوم)


این لفظ « شیعه صوفی » چیست و آیا صحیح است؟


این لفظ از اختراعات توجیه گران مسلک تصوف است. مثلا سید حیدر آملی از بزرگان صوفیه در کتاب جامع الاسرارش می گوید:


صوفی ای که شیعه نیست صوفی نیست و شیعه ای که صوفی نیست شیعه نیست.


و یا سلطان حسین تابنده « رضا علیشاه » دو قطب قبلی فرقه گنابادیه در رساله « رفع شبهات » ص85 می گوید :


سلسله نعمت اللهیه به تشیّع و پیروی از ائمه اثنی عشر (علیهم السلام) و عمل طبق دستورات مذهب حق جعفری افتخار دارند.



اما دروغگویی آنها :


قطعا مطالب کذب و دروغ در کتب متصوفه فراوان است از جمله همین شیعه صوفی. اما اینکه اینها می گویند، شیعه باید صوفی و صوفی شیعه است به چند دلیل دروغ و کذب است :



  1. در احادیثی که به مذمت صوفیه پرداخته، مطلق صوفیه مذمت شده نه اینکه بعضی از آنها و یا به گمان بعضی، اهل سنت صوفیه. چرا که در حدیث امام هادی (علیه السلام) حضرت فرموده اند : « الصوفیه کُلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرة لطریقتنا » یعنی « تمام صوفیان از مخالفان ما هستند و طریقت و خط مشی آنها مغایرت دارد با روش زندگی ما » و این بیانگر این است که تمام فِرَق صوفیه چه به اصطلاح خودشان شیعه و چه سنی، همگی مورد مذمت ائمه معصومین (علیهم السلام) قرار گرفته اند.

سند حدیث امام هادی (ع) : (سفینه البحار/ج2/ص58 چاپ انتشارات تهران و ج5 ص199 چاپ اسوه قم) و (طرائق الحقائق ج1 ص211) و (حدیقة الشیعه ص602) و (منهاج البراعه ج6 ص304 چاپ قدیم و ج14 ص16 چاپ اسلامیه تهران) و (اثنی عشریه ص28) و (البدعة و التحرف ص115) و (کشکول علامه بحرانی ج3 ص228) و (تنبیه الغافلین ص17) و (انوار النعمانیه ج2 ص294) و (مصابیح الدجی ص242) و (خیراتیه ج1 ص32) و (تصوف و تشیع ص548)


 



  1. زندگی سردمداران زاهدنمایی از قبیل « حسن بصری » و « بایزید بسطامی » و « حسین بن منصور حلاج » موید مخالفت با ائمه هدی می باشد که البته بیش از 200 مورد از مخالفت سران تصوف با ذوات مقدس معصومین (علیهم السلام) را از لحاظ فکری و عملی، در کتاب « تحقیق در تصوف و عرفان » خیرالله مردانی در فصل سیزدهم تحت عنوان « مخالفت صوفیه با ائمه هدی (ع) بیان شده که نمونه ای از آن را برای شما خاطر نشان می کنیم :

مخالفت حسن بصری با امیر مومنان علی (علیه السلام) : با توجه به اینکه خود حسن بصری اقرار می کند که بقای اسلام به قداکاری های علی (ع) بوده چراکه خود حسن بصری گفته : « إستوی الاسلام بسیف علی » (شواهد التنریل حاکم نیشابوری ج2 ص183 چ بیروت) ولی با این حال به مخالفت امام زمانش علی بن ابیطالب (علیه السلام) می پردازد و در قضیه جنگ جمل نه تنها امیرمومنان (ع) را بنا به فرمایش پیامبر اکرم (ص) امام نمی داند بلکه ارزشی برای فرمایش پیامبر اکرم (ص) قائل نیست چراکه به گواهی تاریخ اسلام، پیامبر خدا دستور سرکوب کردن ناکثین و قاسطین (برپاکنندگان جنگ جمل) را به امیرمومنان داده بود که عایشه با امر پیامبر خدا مخالفت کرد و به ستیزه با علی برخاست که در این جنگ حسن بصری از کسانی بود که خود می گوید : ندایی در مورد این جنگ می شنیدم که می گفت : نرو چراکه در این جنگ قاتل و مقتول هر دو در جهنم هستند که به خاطر این مسئله امام علی (علیه السلام) به او فرمود که منادی این ندا شیطان بود.


(برای سند این تاریخ، ر.ک : بحارالانوار ج32 ص225/احتجاج طبرسی ج1 ص171/کشف الاشتباه ص24)


حسن بصری تبعیت از فرمان عایشه ای که با پیامبر خدا مخالفت کرده را واجب می داند ولی از امام زمانش تبعیت نمی نماید و لذا علی (ع) نیز او را برادر شیطان می نامد.


برای مطالعه بیشتر به کتاب تحقیقی در تصوف و عرفان و یا کتاب تباین تصوف و تشیع خیرالله مردانی مراجعه نمائید.


سخن نویسنده : بنا براین نمی توان گفت که صوفیان شیعه هستند بلکه از مخالفین طریقت خاندان عصمت و طهارت می باشند و این که خود را به شیعه نسبت می دهند دروغی بیش نیست.


متأسفانه صوفیان گمان می کنند، اینکه مذهب شیعه به مخالفت با صوفیه می پردازد و تباین خود را با تصوف بیان می کند به معنای تفرقه افکنی است، در حالی که نه معنای وحدت را فهمیده اند و نه معنای تفرقه را. مضمون یکی از فرمایشات مقام معظم رهبری حفظه الله این بود که : « اینکه مسلمین باید وحدت داشته باشند به این معنا نیست که از مذهب دفاع نکنیم و نقد علمی و کلامی را بگذاریم کنار . حتی ایشان در یکی از سخنرانی هایشان در مورد خرافات و نقش روحانیت در مبارزه با خرافات به آنها فرمودند : « این آیه قرآن که می فرماید : « الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون .... » در مورد مبارزه با همین خرافات است . شجاع باشید...! بگید...! » و یا در یکی دیگر از سخنرانی هایشان فرمودند : « خوب است تعامل داشته باشیم ولی نباید بواسطه این تعامل ها مرزها را پاک کنیم »


حرف ما با صوفیان این است که چرا خودشان را اینقدر به شیعه می چسبانند و بانگ تشیع می زنند در حالی که بالا بروند و پائین بیایند، اینها شیعه نیستند ولو اظهار محبت به خاندان پیغمبر کنند چراکه در روایات، ائمه معصومین (علیهم السلام) به همین نکته اشاره کرده اند.


پس لفظ شیعه صوفی یک لفظ وارداتی است که از سوی متصوفه وارد دین شده است.


منبع : مصاحبه حجة الاسلام مردانی درباره فرقه های صوفیه از جمله فرقه گنابادیه و کتاب تحقیقی در تصوف و عرفان همین نویسنده



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:52 عصر     |     () نظر

حدود و اختیارات قطب


صوفیه برای اقطاب خود اختیارات فراوانی قائل هستند و این حدود و اختیارات از زبان کیوان قزوینی که از اقطاب مهم بوده و لقب منصور علیشاه را داشته است چنین خلاصه شده است :


1)   من دارای همان باطن ولایت هستم، که خاتم الانبیاء داشت و به نیروی آن، تأسیس احکام تصوف را نمودم إلاّ اینکه او موسس و من مروج و مدیر و نگهبانم.


2)   من می توانم عده ای را تکمیل کنم بطوری که روح قبائح را در تن آنها بمیرانم و یا از تن آنها بیرون کرده به تن دیگران (کفار) بیندازم.


3)      من از قیود طبع و نفس آزادم.


4)      همه عبادات و معاملات مریدان من، باید با اجازه من باشد.


5)   هر اسم که من به مریدان تلقین می کنم و اجازه دهم به دل یا زبان بگویند، آن اسم خدا می شود و بقیه از درجه ی اعتبار ساقط است.


قطب العارفین روشن علیشاه


6)      معارف دینی و عقائد قلبی اگر با امضای من باشد، مطابق با واقع است و إلاّ عین خطاست.


7)      من مفترض الطاعة (یعنی اطاعتم واجب است) و لازم الخدمة و لازم الحفظ هستم.


8)      من در عقائد خودم آزادم.


9)      من همیشه حاضر و ناظر احوال قلبی مریدم.


10)   من تقسیم کننده بهشت و دوزخ هستم.


(استوارنامه کیوان قزوینی، ص95 به بعد / جلوه حق مکارم شیرازی، ص196 / سیری کوتاه در مرام صوفیگری، ص11-12 / به نقل از کتاب « تحقیقی در تصوف و عرفان ص427 نوشته حجة الاسلام خیرالله مردانی چاپ سپهر قم)



البته ممکن است این اختیارات ده گانه، عقائد همه فرقه های صوفیه نبوده باشد ولی بیانگر موقعیت خاص قطب در میان مریدان است.


جالب اینجاست که آقای زین العابدین شیروانی که از حامیان سرسخت فرق صوفیه است در کتاب خود، مریدان را ملزم به پذیرش شرک نموده است. چنانکه می نویسد :


« پس در این حال سالک باید در جمیع احوال و افعال و اقوال، از مراقبت صورت مرشد، غافل نشود و در هنگام ذکر و وِرد و طاعت و خدمت از وجه شیخ خود غافل نگردد، تا آنکه سالک را از کشمکش خیال و اضطراب باز دارد و در نتیجه خطرات نفسانی و وساوس شیطانی نگذارد.


(ریاض السیاحة /ص 155 / تفسیر صفی علیشاه)


منبع ضمیمه شده : تحقیقی در تصوف و عرفان نوشته خیرالله مردانی ص427 چاپ سپهر قم



نقد اختیارات قطب توسط نویسنده :


اشکال به مورد اول :


اولا باطن ولایت فقط نزد چهارده معصوم (علیهم السلام) و مخصوص آنها می باشد.


ثانیا بستگی دارد که شما صوفیه چه تعریفی از بطن ولایت داشته باشید. اگر منظور شما از بطن ولایت همان منحرف کردن نفوس انسانی از راه خدا به سوی خود است، پس در این صورت ولایت شما ولایتی است شیطانی. چراکه هر کس بنده ای از بندگان خدا را به سوی خود بخواند نشان دهنده ی این است که در صدد فریب دادن انسانهاست و برای نفس خویش بانگ اناالحق می زند. و اگر منظور، همان ولایت اهل بیت علیهم السلام است، پس در این صورت فقط فقهاء و علمای شیعه اجازه ی چنین ولایتی را در این زمان که امام معصوم در دسترس نیست، دارند که حتی آن هم مشروط به رعایت احکام الهی و اجرای سنت و سیره معصومین است. یعنی طبق یک شرایط و ظوابطی که خود ائمه اطهار علیهم السلام بیان کرده اند، می توانند منصب ولایت را در دست گیرند.


ثالثا : از کجا توانستید این نیروی باطنی ولایت را از پیامبر خدا اخذ کنید؟


رابعا : با چه اجازه ای احکام منحرفه تصوف را تأسیس کرده اید؟


خامسا : این مقام را که نگهبان دین هستید دقیقا یک کپی برداری از منصب ولایت اهل بیت علیهم السلام است که چون شما صوفیه درصدد قد علَم کردن در برابر ولایت معصومین بوده اید چنین اجازه ای را به خود داده اید. چراکه این نگهبانی از دین در روایات شیعه مربوط به امامان معصوم است.


اشکال به مورد دوم :


اولین اشکالی که در این قسم به طور واضح به چشم می خورد این است که اگر قرار بود شما عده ای را تکمیل کنید پس هدف از بعثت انبیاء و امامان و در نتیجه هدف از آفرینش لغو و عبث می شد و إلاّ که انبیاء و امامان به این مقام اولی تر بوده اند.


به عبارت دیگر : اگر قرار باشد که یک انسان، انسان دیگر را تکمیل کند پس جایگاه دین الهی و ارسال پیامبران و فلسفه ولایت امامان در چه موقعیتی قرار خواهد گرفت چراکه اگر اینگونه باشد، به ناچار باید قید شریعت را زد و برای کمال یافتن و سعادت ابدی از این طریق استفاده نمود.


علاوه بر این، اختیار انسان در تعیین سرنوشت خود چه می شود؟


مضافا به اینکه اگر بخواهد اینطور باشد، این قطب باید بر اساس وظیفه ای که دارد همه انسانها را تکمیل کند وگرنه وظیفه الهی خویش را انجام نداده و حکمت خداوند لطیف زیر سوال می رود.


جالب اینکه اگر بتوان روح قبائح را از تن انسانها بیرون کرد و یا به تن دیگران ادخال نمود پس جایگاه شیطان در این وسط کجاست چراکه تا آخرین لحظه عمر بشریت مهلت داده شده و همچنین انبیاء و اولیاء هم از وساوس شیطانی در امان نبودند و نیستند.


اشکال به مورد سوم :


اولا آزادی به چه معنا؟ به معنای اینکه هر کاری که نفس می گوید بدون چون و چرا آزادم انجام دهم؟ اگر این باشد یعنی اینکه شما گناه می کنید چرا که نفس، انسان را به گناه وادار می کند. آیا می توان از چین کسی که خود را از تمام قیود نفس، رها می داند پیروی کرد و آن را به عنوان قطب العارفین و امام المتقین دانست؟


اشکال به مورد چهارم :


در هیچ جای اسلام ذکر نشده که مومنین برای انجام معاملات و عبادات باید اجازه بگیرند بلکه همینکه از سوی خداوند به عبادت کردن ایشان خطاب آمده، کافی است برای اینکه مکلف برای عبادت نیازی به اجازه گرفتن از خلق خداوند نداشته باشد و در مورد معاملات باید گفت که در اسلام هیچ یک از انبیاء و امامان از سوی خداوند چنین منصبی واجازه ای نداشتند که برای صحت معاملات بندگان خدا، اجازه خود را شرط بدانند.


اشکال به مورد پنجم :


نقد این مورد از اوضح الواضحات است.


اشکال به مورد ششم :


اولا چه ملاکی بر این اعتقاد خود از سوی شرع و یا معصومین دارید؟ و همچنین چه تضمینی برای تطابق با واقع بودن عقاید قلبی خود دارید؟ آیا شما معصومید؟


اشکال به مورد هفتم :


انحراف این حرف هم از اوضح الواضحات است. به چه ملاکی .....؟ به چه اجازه ای ..... ؟


اشکال به مورد هشتم :


شما معصوم نیستید و انسان غیر معصوم را نمی توان در اعتقادات موثق دانست. علاوه بر این ممکن است از شما هر اعتقاد منحرفی بیان شود ولی آیا می توان گفت آن صحیح است؟ تفکر صحیح در اعتقادات صحت اعتقادات را به همراه دارد.


اشکال به مورد نهم :


کپی برداری از جایگاه حضرات معصومین (علیهم السام). چراکه در روایتی امام باقر علیه السلام فرمودند : « لایخفی علینا شی من اعمالکم » یعنی هیج یک از اعمال شما از ما مخفی نیست. (تحف العقول) که این مورد از مواردی است که بدون هیچ مدرک و سندی و بدون هیچ اجازه ای از سوی امامان معصوم برای خود قلمداد کرده اند و این عین شرک در ولایت معصومیمن علیهم السلام است.


اشکال به مورد دهم :


به کجا چنین شتابان ........ ؟؟!!




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:50 عصر     |     () نظر

انتسابات دروغین (قسمت سوم)


کتاب حدیقة الشیعه مقدس اردبیلی


سوال: عده ای در انتساب کتاب حدیقة الشیعه به مقدس اردبیلی تشکیک نموده اند، آیا این کتاب از مقدس اردبیلی است یا خیر؟


پاسخ: به طور قطع چون سران فرقه های گوناگون تصوف نتوانسته اند مراتب زهد و تقوا و درجات علمی و معنوی مقدس اردبیلی (قدس سره) را انکار نمایند و آن بزرگوار نیز در طعن و لعن صوفیه مطالب فراوانی در حدیقة الشیعه دارد. لذا کوشش نموده اند تا انتساب این کتاب را به مقدس اردبیلی نفی نمایند، چنان که معصوم علیشاه شیرازی در کتاب « طرائق الحقایق » جلد 1،ص 186،درباره حدیقة الشیعه چنین نوشته است:


« بر حسب تحقیق این کتاب از مقدس نیست لوجه عدیده ».


در حالی که فقهای گرانقدر و علمای علم رجال کتاب حدبقة الشیعه را از تألیفات مقدس اردبیلی دانسته اند، مانند « شیخ حر عاملی » در کتاب: « امل الآمل »، جلد 2،ص 23 و آیت الله العظمی خوئی در کتاب: « معجم رجال الحدیث » جلد2، ص 225 چاپ بیروت و حاج آقا بزرگ تهرانی در کتاب: « الذرّیعة الی تصانیف الشیعه » جلد 6،ص 385 و محدث قمی در کتاب: « مشاهیر دانشمندان اسلام »، جلد 4، ص 242 ، « ترجمه ی الکنی و الالقاب » و میرزا محمد تنکابنی در کتاب: « قصص العلماء »، ص 342 و محدث نوری در کتاب: « مستدرک الوسایل رحلی » جلد3، ص 393 و علامه ممقانی در کتاب: « تنقیح المقال » جلد 1، ص 80 و علامه محمد طاهر قمی در کتاب: « ملاذالأخیار » و علامه محلاتی در کتاب: « کشف الاشتباه »،ص 276 و علامه خوئی در « شرح نهج البلاغه »، جلد 13، ص386.


بنابراین مسلم و محرز است که کتاب « حدیقة الشیعه » ار تألیفات مقدس اردبیلی است و به قول محدث نوری، « مستدرک الوسایل جلد 3» چون صوفیه، زشتی ها و مفاسد خود را در این کتاب « حدیقة الشیعه » خوانده اند و مقام و عظمت مولف را نزد جامعه دیدند، نتوانستند برای مقدس اردبیلی حرفی بسازند و از همین رو نسبت کتاب را به ایشان منکر شدند.


منبع : مصاحبه حجة الاسلام مردانی درباره فرقه های صوفیه از جمله فرقه گنابادیه


تصوف و صوفیگری




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 4:48 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >