سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوشا کسى که معاد را به یاد آورد ، و براى حساب کار کرد ، و به گذران روز قناعت نمود ، و از خدا راضى بود . [نهج البلاغه]
نقد و بررسی تصوف و صوفیگری
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها

تصوف و تشیع


سوابق صوفیه نشان می دهد که صوفیانِ نخستین، بیشتر سنی مذهب هستند مانند :جنید بغدادی ، ابو هاشم کوفی ، منصور حلاج ، ابو حلمان دمشقی ، قطب الدین حیدر ، مولوی ، بایزید بسطامی ، عطار ، سنایی ، همه و همه سنی هستند.                     


حال سوال این است که ....


تصوف از چه زمانی وارد تشیع شد؟


چه کسانی در این امر نقش داشتند؟


و چرا این جریان وارد تشیع گردید؟


 


تا عصر صفویه صوفی کم بود و چون مبنای دولت صفویه شیعه گری بود، تشیع مذهب رسمی شد.


شاه اسماعیل ، از نوادگان شیخ صفی اردبیلی بود و شیخ صفی، صوفی و دارای اختیارات و نفوذ بی نظیر در ایران بود. صفویه تشیع را مذهب رسمی اعلام کرد و از طرفی چون شاهان صفوی از نسل صوفی بودند و به تصوف گرایش داشتند، تشیع و تصوف را در کنار هم قرار دادند.


دکتر زرین کوب در این باره می گوید : صفویه در عین اینکه تصوف را رکن عمده دولت خویش ساختند ، تصوف را رکن دیگر آن تلقّی کردند و در نهضت انقلابی آنان بود که تصوف و تشیع به هم امتزاج یافت.


(دنباله جستجو در تصوف ایران/ص230)


شاه اسماعیل خودش را مرشد کامل و قطب وقت اعلام کرد و تصوف در کنار تشیع در ایران گسترش یافت.


بعدها در زمان شاه عباس عده ای از بزرگان خاندان صفی ادعای مرشدیت کردند و خواستند مرشدیت و پادشاهی را از هم جدا نمایند. آنها پادشاه را از مقام مرشد کامل خلع کردند. این مسئله و نفوذ علمای شیعه در دربار باعث گردید که شاه عباس به مخالفت با صوفیان برخیزد و سر انجام دست به قلع و قمع صوفیان زد و کار به جایی رسید که کسی جرأت نداشت خود را صوفی معرفی کند.



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:33 عصر     |     () نظر

.فرقه نعمت اللّهی در ایران.



نورالدین نعمت الله فرزند عبدالله در سال 731 قمری در شهر حلب متولد شد و وی موسس فرقه نعمت اللهی و إحیاگر تصوف در ایران بود.


نعمت الله در سال 755 قمری در سن 24 سالگی برای برگزار کردن حج به مکه رفت و از آنجا به مصر و در مصر مرید عبدالله یافعی (وفات 768) شد . او هفت سال شاگردی یافعی را کرد و جزو خلفای وی شد.


یافعی از سران فرقه معروفیه است که خودشان را به کرخی می رسانند و نعمت اللهیه دنباله معروفیه است. نعمت الله ولی، در سال 762 ق که مصادف با سال دوم سلطنت تیمور بود، به ایران آمد. وی بیش از صد سال عمر کرد و در سال 834 قمری فوت نمود.


(تشیع و تصوف دکتر کامل مصطفی الشیبی/ص232)


مذهب نعمت اللهِ ولی، مشخص نیست. او در آثارش هم سنی است و هم شیعه ، هم در دفاع از اهل بیت علیهم السلام شعر سروده و هم در دفاع از خلفا. برخی نعمت الله را مثل استاد خود یافعی، حنفی مذهب می دانند


وی در دیوان اشعارش می گوید :


            ره « سنی » گزین که مذهب ماست            ورنه گم گشته ای و در خللی


البته در چاپهای جدید به جای کلمه « سنی » کلمه « مستی » را جایگزین کرده اند.


رافضی کیست دشمن بوبکر                       خارجی کیست دشمنان علی


            هر که او چهار یار دارد دوست                      امت پاک مذهب است ولی


            دوستدار صحابه ام به تمام                         یار سنی و خصم مغتزلی


(دیوان شاه نعمت الله ولی، مقدمه محمود عباسی/ص484)


و یا می گوید :


            پرسند زمن چه کیش داری             ای بی خبران چه کیش دارم


            از شافعی و ابو حنیفه                   آئینه خویش پیش دارم     


            در علم نبوت و ولایت                     از جمله کمال بیش دارم


            ایشان همه بر طریق جدند                         من مذهب جدّ خویش دارم


(کلیات شاه نعمت الله، حرف میم، چاپ کرمان، ص712 /همان چاپ حروفی ص579)


به هر حال نعمت الله، تصوف را در ایران گسترش داد و آدابی را بنا نهاد.


او در دیوان اشعارش می گوید :    بر جای رسول، نعمت اللهِ ولی است (دیوان اشعار/ص577)


و در جای دیگر خودش را مظهر خدا و جامع ادیان معرفی می کند :


            مذهب جامع از خدا دارم                این هدایت بود مرا ازلی (دیوان اشعار/ص347)


واعظی در رساله خود می گوید :


از جمله آداب نعمت الله این بوده که مریدان پیش از ذکر شیخ (نعمت الله) را سجده می کردند. (رساله واعظی/ص302)


سخاوی نعمت الله ولی را سنی معرفی می کند. (الضوء الامع/ص201)


به هر حال مهم ترین فرقه در ایران، هم فرقه نعمت اللهیه است و مهم ترین دلیل موفقیت نعمت اللهِ ولی را در گسترش تصوف می توان درآمدهای مالی عنوان کرد. او از دو منبع کسب درآمد کرد :


1)      اسکندر نواده تیمور که علاقه بسیاری به او داشت، کمک بسیاری به او کرد.


2)      احمد شاه بهمنی، پادشاه هند که به جهت رقابت با شاهرخ میرزا حاکم ایران، به نعمت الله کمک می کرد.


نعمت الله در قریه تفت و در کرمان دو خانقاه ساخت که پایگاه این فرقه شد.


(طریق الحقایق/ج3/ص7)


نویسنده طرایق الحقایق می نویسد : احمد شاه بهمنی هدیه ای برای نعمت الله ولی فرستاد که گمرکی آن هفتاد هزار تومان شد.


بعد از نعمت الله پسرش شاه خلیل جانشین او شد و ارتباطات شاه خلیل با هند تا حدی صمیمی و زیاد شد که شاهرخ پادشاه وقت ایران، مجبور به برخورد با او شد و در نهایت ، شاه خلیل ایران را ترک کرد و به هند رفت و در آنجا پادشاه هند دخترش را به پسر شاه خلیل داد و بدین طریق، این فرقه در دربار به منصب بزرگی دست یافتند. و نوه نعمت الله شیخ المشایخ هند گردید.


بدین ترتیب بود که بنیان نعمت اللهی از ایران به هند منتقل شد.


البته نعمت اللهی در اوائل صفویه به دلیل قدرت رقابتی خاندان اردبیل نتوانستند موفقیت چندانی به دست آورند.


در هر صورت، قطبیت این فرقه به هند کشیده شد و بسیاری از آنها پادشاه شدند. این فرقه تا زمان نادر در ایران دیگر جایگاهی نداشت.


بعد از نادر قلی افشار، بزرگان این فرقه تصمیم گرفتند که مجددا آن را در ایران احیا کنند.


هنگامی که شاه علیرضا دکنی، پادشاه هند شد دو نفر را مأمور کرد به ایران بیایند. از اینرو شاه طاهر دکنی و معصوم علیشاه در سال 1190 قمری وارد ایران شدند.


در همان زمان، علیرضا شاه 12 نفر دیگر را به شهرهای مختلف فرستاد و کمپانی هند شرقی موقوفه ای را به نام موقوفه داود که پول کلانی می شد، برای تبلیغ تصوف هزینه کرد.


(حقوق بگیرن انگلیس/ص107)


افرادی که مأمور ایران شدند تا فرقه نعمت اللهی را ترویج نمایند عبات بودند از :



  1. فیض علیشاه مأمور اصفهان
  2. درویش حسینعلی اصفهانی، مأمور خراسان و کابل
  3. درویش عباسعلی سیرجانی، مأمور کردستان
  4. مجذوب علیشاه مأمور آذربایجان
  5. مشتاق علیشاه، مأمور کرمان

نکته :


معصوم علیشاه در زمان فتحعلیشاه با لشکری از دراویش با تبرزین و پرچمهای خاص به سمت ایران حرکت کردند که بعد از اعلام خطر به دستور فتحعلیشاه، لشکر ایران عازم مرزها گردید و آنها را قلع و قمع کرد.


یکبار دیگر بعد از چند سال از این جریان، "معصوم علیشاه" لشگری را با فرماندهی "صوفی اسلام" که اهل افغانستان بود و به عنوان امام وقت در برخی جاها به نام امام زمان عج معروف بود راهی ایران کرد که با 360 نفری که داشت، به هر شهری که می رسیدند آن را تخریب می کردند تا اینکه با حمله لشگر ایران قلع و قمع شدند.


(امیرکبیر قهرمان/ص268)


زمان فتحعلیشاه به جهت نفوذ علماء در دربار کار صوفیه مشکل بود.


این فرقه در ایران تا زمان مجذوب علیشاه کبوتر آهنگی انشعابی نداشت. با مرگ وی در سال 1238 قمری به حکم میرزا نصرالله نامی قطب شد؛ اما حاج زین العابدین شیروانی، ملقّب به مَستعلیشاه مدعی قطبیت شد و توانست قطبیت را به دست گیرد.


کیوان قزوینی می گوید : آن سیاح شیرازی صاحب کتاب بوستان السیاحه به غلط ادعای قطبیت کرد، مانند غصب خلافت . او خودش را مست علی لقب داد.


(کیوان نامه/ج2/ص108)


بعد از وی، رحمت علیشاه شیرازی قطب شد. فرقه نعمت اللهی تا زمان رحمت علیشاه انشعابی نداشت و بعد از آن، دچار انشعاب شد و به 15 شاخه تقسیم گردید.


حکومت محمد علیشاه قاجار، بهترین فرصت برای نفوذ نعمت اللهیه در ایران بود. رحمت علیشاه به همراه سفرای انگلیس و روسیه و میرزای آغاسی از بزرگان نعمت اللهی به تبریز رفته و محمد علیشاه قاجار را به تهران آوردند و در معیّت این افراد حکومت به تهران منتقل شد و این باعث شد که صوفیه وارد دولت شوند و دولت در دست این چند نفر مخصوصا میرزای آغاسی قرار بگیرد. آغاسی لقب طریقتی هم داشت.


(طریقه الحدائق/ج3/ص286)


با مرگ رحمت علیشاه ، فرقه نعمت اللهی در ایران به شاخه های مختلف تقسیم شد که عمده آنها از قرار ذیل است :



  1. نعمت اللهی صفی علیشاهی
  2. نعمت اللهی نور علیشاهی
  3. نعمت اللهی کوثر علیشاهی
  4. نعمت اللهی مونس علیشاهی
  5. نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی
  6. نعمت اللهی منور علیشاهی



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:32 عصر     |     () نظر

فرقه های فعّال صوفیه در ایران


قسمت اول


فرقه گنابادی


اسامی دیگر این فرقه عبارت است از : طاووسیه ، نعمت اللهی سلطان علیشاهی و نعمت اللهی گنابادی


با مرگ رحمت علیشاه چندین نفر مدعی قطبیت شدند. یکی از آنها محمد کاظم اصفهانی ملقّب به سعادت علیشاه (مشهور به تنباکو فروش) بود. در سال 1293 ق آقای طاووس سعادت علیشاه فوت کرد و محمد سلطان گنابادی به لقب طریقتیِ سلطان علیشاه ادعای قطبیت کرد و رسماً فرقه نعمت اللهی گنابادی را پایه گذاری نمود. او اهل بیدخت گناباد بود و به همین دلیل، این فرقه به گنابادیه مشهور شد.


محمد سلطان گنابادی در 1251 ق در بیدخت متولد و در سال 1293 ق ادعای قطبیت کرد. از آنجا به نجف رفت و به شهادت کیوان قزوینی (صوفی توبه کرده گنابادی) یک یا دو جلسه شاگردی شیخ انصاری را کرد. سپس درس شیخ را ترک کرد و سراغ چند نفر دیگر رفت. بعد از چند سال به ایران آمد و در تهران و در مدرسه سپهسالار ادعای بابی گری و بهایی گری نمود. پس از اعتراض مردم، فرار کرد و به سبزوار رفت و به مدت هفت سال شاگردی ملا هادی سبزواری را نمود و آنگاه از سبزوار به بیدخت آمد.


سلطان حسین تابنده می نویسد :


زمانی که ملاّ سلطان در مدرسه سید نصیرالدین تلمّذ (شاگردی) می نمود ، به اتهام بابی گری از ترس مردم که قصد کشتن او را داشتند ، درب حجره خود را باز گذاشت و بدون اثاث از سبزوار فرار نمود.


(نابغه علم و عرفان/ص18)


پس از اینکه سعادت علیشاه به سبزوار رفت و مرحوم ملا هادی سبزواری او را تحویل نگرفت، ملا سلطان شیفته او شد و به اصفهان رفته و رسما صوفی شد. بعدها به بیدخت برگشت و در آنجا ادعای قطبیت کرد.


دو کار عمده ای که ملا سلطان گنابادی کرد و موفق شد در بیدخت مردم را به گِرد خود جمع کند عبارت بود از :


1)      استفاده از جهل مردم و ارائه برنامه های دینی برای مردم


2)      انجام طبابت و مداوای رایگان مردم


اما کتب ملا سلطان به ترتیب زمانی عبارت است از :


1)      تهذیب التهذیب


2)      سعادت نامه


3)      تفسیر بیان السعادة


4)      مجمع السعادات


5)      ولایت نامه


6)      بشارة الموضین


7)      تنبیه النائمین


8)      شرح کلمات قصار بابا طاهر


تذکر :


حضرت امام ره در مقدمه تفسیر سوره حمد چند تفسیر را نام برده که از آنها یکی تفسیر بیان السعادة ملا سلطان است ولی مرحوم آقا بزرگ تهرانی در الذریعة می گوید :


تفسیر بیان السعاده از ملا سلطان نیست بلکه این تفسیر از شیخ مختوم علی بهائمی کوکنی است. سید غلامعلی آزاد برخی از الفاظ آن را در کتاب سبحة المرجان آورده است.


همچنین مرحوم رفیعی قزوینی می گوید : إعراب اول کتاب با خود کتاب فرق می کند.

شیخ محمد باقر گازری نیز در کتاب کفاه المکائد و اصلاح المفاسد مدعی است که این کتاب از ملا سلطان نیست.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:30 عصر     |     () نظر

انحرافات فرقه گنابادیه ...!


قسمت اول


عشریه


یکی از اعتقادات جدی این فرقه ، پرداخت عشریه به قطب به جای خمس و زکات است بدین ترتیب که هر صوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نمایند? قطب بپردازد.


ملا سلطان میگوید:


یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود؛ مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود.


(نابغه علم و عرفان، ص203-204)


البته برخی توجیه کرده اند که این عشریه علاوه بر خمس و زکات است که این توجیه واقعیت ندارد.


سلطان حسین تابنده در رساله رفع شبهات سعی نموده این مسأله را توجیه کند؛ درحالیکه جمله ملاسلطان نشانگر این واقعیت است که اینها عشریه را مکفی از خمس و زکات می دانند.


تجسم صورت مرشد در عبادت


ملاسلطان گنابادی برای تئوریزه کردن این انحراف در سعادت نامه می گوید: اگر صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد، صورت هواهای نفسانی که بت تراشی نفس اند هیچ وقت از نظر او نرود.


(سعادت نامه، ص10-12)


ملاعلی گنابادی در صالحیه می گوید: مقلد ناچار است که در وقت عمل، مطاع (مرشد) رادر نظر آورد.


(صالحیه، چاپ دوم، ص334) و (همان، در چاپ حقیقت، ص598)


البته این انحراف در سایر فرقه های صوفیه نیز هست .


میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه که از سرسلسله های گنابادی است، می گوید: در این حال باید که سالک در مجامع و افعال و احوال و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نشود. در هنگام ذکر و ورد و طاعت و خدمت، از وجه شیخ خود زایل نگردد.


(ریاض السیاحة،ص371)


 


البته سلطان حسین تابنده که گویا آثار جدّ خویش را مطالعه نکرده، در رسال? رفع شبهات در پاسخ به این اشکال می گوید:


بنابراین، واضح است که در نظر گرفتن صورت در هنگام عبادت به اختیار کفر است. پس همانطور که توضیح داده شد، منظور از اهل عرفان تمثّل است و تمثیل نیست. و این مشاهدات هم بی اختیار صورت می گیرد و به هیچ عنوان شرک نیست.



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:29 عصر     |     () نظر

انحرافات فرقه گنابادیه ...!


قسمت دوم


مقام قطب


ملاسلطان گنابادی در سعادت نامه در مورد مقام قطب می گوید:


چون طالب و مرید اراده حضور نماید، چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او بخشد و خیال را مشغول صورت شیخ دارد.


(سعادت نامه،ص162)


وی در ادامه می گوید:


چون وارد حضور گردد، در کمال عجز و فروتنی که شیو? نیازمندان است، صورت بر خاک مذلت میگذارد و به شکران? نعمت سجده به جای می آورد.   (همان،ص163)


او همچنین می نگارد:


مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتدا است بلکه می گوییم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیا و مشقت اولیا از برای ارادت و اقتدا است.   (همان،ص138)


ملاسلطان در ولایت نامه می گوید:


ولایت، پیوند شجره الهیه است که از وجود بیعت گیرنده به دل بیعت کننده وصل می شود و آن پیوند، صورت ملکوتی ولیّ امر است که از راه باطن به واسطه بیعت متصل به دل بیعت کننده می شود و همان صورت ولیّ امر، ایمانی است که داخل دل می شود و همان صورت است حبّ علی (علیه السلام) که هیچ سیّئه به او ضرر نمی رساند.


(ولایت نامه/ص76)


او می افزاید :


اگر پیوند ولایت را به سلامت به دم مرگ برد، اگر گناه جن و انس را بر روی شانه خود ببرد، تمام را بپاشاند و هیچ و هیچ معصیت با وجود آن پیوند که همان حبّ علی (ع)، ضرر نمی رساند به او.


او در مجمع السعادات می گوید :


در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را، حاجت به انتظار ظهور حضرت قائم (عج) او را نخواهد بود ، نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر.


در همین حال، نوع انتصاب را نیز مِن الله می دانند؛ چنانکه ملاّ علی گنابادی می گوید: باید مِن الله باشد تا کوری دلیل کور دگر نگردد و اگر چنین صوفی زیر آسمان نباشد، قرآن را مبین نباشد؛ بلکه عترت هم نباشد.


(صالحیه/چاپ دوم/ص218)


در ولایت نامه آمده است :


صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت؛ با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت، به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی بر کل است و رب توان گفت، که ترتیب موکول با اوست.


(ولایت نامه/ص11)


و در ادامه می گوید :


خالق توان گفت، به اعتبار اینکه خالقیت حق تعالی به واسطه آن ظهور می یابد.


وی در حکم قطبیت فرزندش با کمال وقاحت می گوید :


پوشیده نماند که هر یک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات، خلفا و نوّاب لازم است که رشته دعوت، منقطع نشود که در بقاء ارض و در جمله زمان حکم « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک » جاری باشد. لذا این ضعیف، سلطان محمد، نور چشم خود ملا علی را خلیفه خود قرار دادم و چون اشاره غیبیه شده بود، تأخیر را روا نداشتم.


(صالحیه/چاپ دوم/ص346)


آری، این همان شبیه سازی و کپی کردن جریان غدیر است که هدف اصلی صوفیان بود.




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یه محقق 88/6/28:: 5:28 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >